1 |
00:00:8.104 |
00:00:14.227 |
|
-
وي " براي انتقام "
-
2
-
بياد آور ، بياد آور
-
پنجم نوامبر را بياد آور
-
3
-
باروت، خيانت، توطئه
-
4
-
! ميدانم چرا گلوله و باروت خائنند
-
5
-
و بايد فراموش بشوند
-
6
-
ولي در مورد آن مرد چي بگويم ؟
-
7
-
اسمش "فاوكس" بود
-
8
-
در سال 1605 قصد داشت ، مجلس شورا را منفجر نمايد
-
9
-
واقعا" او کي بود ؟
-
10
-
دنبال چي بود ؟
-
11
-
ياد گرفتيم آرمانها را بخاطر بسپاريم
-
نه آدمها را
-
12
-
چون يک آدم ممکنه از بين برود
-
13
-
ممكنه كه دستگير و كشته بشود
-
14
-
اما 400 سال بعد
-
15
-
يك آرمان ميتواند دوباره ظهور کرده
-
و دنيا را تکان بدهد
-
16
-
من شاهد بازگشت يك آرمان بودم
-
17
-
من ديدم كه مردم به خاطرش كشته ميشوند
-
18
-
و به خاطر دفاع از آرمانهايشان پذيراي مرگ ميشوند
-
19
-
اصول و عقايد را نميتوان بوسيد
-
20
-
نميتوان لمسشان کرد و در آغوش گرفت
-
21
-
اصول و عقايد ، نه زخمي ميشوند و نه درد ميکشند
-
22
-
همچنانکه عاشق هم نخواهند شد
-
23
-
اما چيزي که من از دست دادم ، يک آرمان نيست
-
24
-
بلكه يك مَرده
-
25
-
مردي که روز 5 نوامبر را بخاطرم آورد
-
26
-
مردي كه هرگز فراموشش نميكنم
-
27
-
فکر ميکنم در آنزمان ، آمريکا از نظر
-
تجهيزات پزشکي ، در مضيقه بود
-
28
-
زيرا مقاديري گندم و اسلحه فرستاده بودند
-
29
-
! بعنوان حسن نيت
-
30
-
ميخواهيد افکارم را دريابيد
-
31
-
شما داريد برنامه من را نگاه ميكنيد
-
32
-
الان بهترين زمانه ، براي نشان دادن
-
افکارمان در مورد جوامع ديگر
-
33
-
! به نظرم ، زمان تسويه حساب با آنهاست
-
34
-
چطوراست امشب برويم لنگرگاه و آن
-
کثافتهاي لعنتي را برگردانيم
-
35
-
به همان گورستاني که مستحقشند
-
36
-
کي با من موافق است ؟ کي ؟
-
37
-
خوشتان آمد ؟
-
38
-
گورستاني بنام آمريکاي لعنتي
-
چيزي مانده براي گفتن ؟
-
39
-
اينجا كشوري بود كه همه چيز داشت
-
40
-
و حالا ، 20 سال بعد تبديل شده به
-
41
-
بزرگترين قرنطينه جذاميها
-
42
-
چرا ؟ بي ديني
-
43
-
اجازه بدهيد ، تكرار كنم
-
44
-
بي ديني
-
45
-
اين جنگ را آنها شروع نکردند
-
! اين بلاها از طرف آنها نبود
-
46
-
! اين قضاوت و سرنوشت بود
-
47
-
هيچكس نميتواند از گذشته اش فرار كند
-
همچنانکه از روز موعود هم نميتوان گريخت
-
48
-
شما فكر ميكنيد خدايي اون بالا نيست ؟
-
49
-
فكر ميكنيد بالاي سر اين كشور
-
کسي ما را نگاه نميكند ؟
-
50
-
حالا چه توضيحي برايش داريد ؟
-
او ما را آزمود ! ولي ما جان بدر برديم
-
51
-
! ما كاري را كرديم كه مجبور به انجامش بوديم
-
52
-
ايزلينگتون ، انفيلد ، اينجاها بودند
-
53
-
مهاجرين ، مسلمانان
-
54
-
همجنس بازها ، تروريستها
-
55
-
فاسدين بيمار
-
56
-
قدرت ملي ، اتحاد ديني
-
57
-
من يك مرد خداترس هستم
-
و به اين مسئله افتخار ميكنم
-
58
-
به نظرم سخنراني كافي است ، ممنونم
-
59
-
لعنتي آشغال
-
60
-
الان در زمان "تردد ممنوع " هستيم
-
61
-
افراد غير مجاز بازداشت خواهند شد
-
62
-
! اين بخاطر حمايت از شماست
-
63
-
الان در زمان تردد ممنوع هستيم
-
64
-
افراد غير مجاز بازداشت خواهند شد
-
65
-
! اين به دليل حمايت از شماست
-
66
-
ببخشيد ، شما را نديدم
-
67
-
عجله داريد ؟
-
نه ، من فقط
-
68
-
الان زمان منع رفت وآمد است
-
عمويم مريض شده است
-
69
-
عموي مريض ؟ نظرت چيه ويلي ؟
-
چرت و پرت است
-
70
-
اشتباه كردم . نبايد در زمان
-
منع رفت و آمد بيرون مي آمدم
-
71
-
شايد بهتر باشد قبل از اينكه
-
بروي پيش عمويت ، با ما بيايي
-
72
-
ببين ، دوست من او مريضه . نيستي ؟
-
73
-
واقعا مريض و غمگين
-
74
-
به من دست نزن
-
! اوه ويلي ، گربه چنگ ميزند
-
75
-
او ما را تهديد كرد ؟
-
آره ، آره
-
76
-
ميداني كه اين چه معني داره ، نميداني ؟
-
77
-
! يعني ما از روش خودمون استفاده ميكنيم
-
78
-
و تو هم بايد قورتش بدي
-
79
-
شماها مامورين امنيتي هستيد ؟
-
انگار متوجه شد
-
80
-
نه... خواهش ميكنم... نميدانستم
-
81
-
هنوزم متوجه نيستي
-
ولي خواهي شد
-
82
-
با طلوع آفتاب اگرتو پشيمانترين
-
آدم لندن نباشي
-
83
-
! حتما درد كشيده ترينشان خواهي بود
-
84
-
نه، خواهش ميكنم اين كار را نكنيد
-
85
-
ميروم خانه ، ديگر تكرار نميشود
-
خواهش ميكنم
-
86
-
چي فكر ميكنيد ، خانم ؟
-
تركه را كه گذاشتي كنار، بچه را لوس كردي
-
87
-
كمك... كمك
-
88
-
! بد ذاتي تصاعدي طبيعت ، به شما حمله کرده است
-
89
-
چي گفتيد ؟
-
حشره كثيف
-
90
-
خوش شانسي همراه با شمشير در اهتزاز
-
91
-
همراه با اعدامي خون آلود
-
92
-
ما مامورين اطلاعاتي هستيم
-
93
-
! يا عيسي مسيح
-
ممنونم
-
94
-
ما اين مايه مباهات را سرزنش ميکنيم
-
95
-
كه با چهره اي روحاني و رفتاري مذهبي
-
پيش شيطان خودشيريني ميكند
-
96
-
معني اين چيست ؟
-
تركه را بذار كنار
-
97
-
من اطمينان ميدهم كه
-
به شما آسيبي نميرسانم
-
98
-
تو كي هستي ؟
-
كي ؟
-
99
-
كسي كه به وظيفه اش عمل ميكند
-
100
-
مردي با نقاب
-
101
-
آه ، ميبينم
-
البته كه ميبينيد
-
102
-
من در مورد قدرت بينايي شما نمي پرسم
-
103
-
من تنها در مورد تناقض سوال از يك مرد
-
نقابدار درمورد هويتش صحبت ميكنم
-
104
-
خيلي خوب
-
ولي در اين شبهاي فرخنده
-
105
-
اجازه بدهيد به جاي القاب كليشه اي
-
106
-
در توضيح اين شخصيت دراماتيك
-
107
-
: بگويم
-
108
-
در يک نگاه ، يک سرباز کثيف نمايشنامه
-
109
-
که همزمان در هر دو نقش قرباني و جلاد
-
! در پَستي و بلندي ايمان بازي ميکند
-
110
-
اين چهره ، نه در پشت لايه اي از غرور
-
111
-
بلکه نشانه اي از افکار مردم است ،
-
هرچند الان ناپيداست
-
112
-
با اين حال اين ملاقات با ارزش
-
يک آزار کهنه براي زنده کردن است
-
113
-
و عهد کرده براي درهم شکستن
-
پيشگامان رذالت و طلايه داران گناه و پليدي
-
114
-
و براي اطمينان از نابودي حرص و شرارت
-
115
-
تنها قضاوت خونخواهي است . يک انتقام گيري
-
116
-
که بسان فانوس ، نور را بر حقيقت و ارزشها ، بتاباند
-
117
-
يک روز بايد صداقت و عفت بيدار شوند
-
118
-
حقيقتا" اين معجون کلمات به درازا کشيد
-
119
-
بگذاريد فقط اضافه كنم
-
كه از ملاقاتتان خوشبختم
-
120
-
و ميتوانيد من را "وي" خطاب كنيد
-
121
-
شما ديوانه نيستيد ؟
-
122
-
ميدانستم اين را خواهيد گفت
-
123
-
ولي ميتوانم بپرسم با چه كسي دارم صحبت ميكنم ؟
-
124
-
من ايوي هستم
-
ايوي ؟ البته
-
125
-
البته ايوي
-
126
-
معني اون چيه ؟
-
منظور اينست كه من مثل خداوند
-
127
-
! به اتفاق و شانس اعتقاد ندارم
-
128
-
آسيب ديديد ؟
-
129
-
نه ، خوبم
-
130
-
متشكرم
-
آه ! فكر كنم كار من تمام شده
-
131
-
ايوي ! به موسيقي علاقه داري ؟
-
فكر ميكنم دارم
-
132
-
من يك موسيقيدان هستم وحاضرم
-
133
-
براي اجراي يك موسيقي خوب
-
134
-
چه نوع موزيکي مينوازيد ؟
-
135
-
سازهاي ضربي ، تخصص من است
-
136
-
ولي امشب بايد اركستر رو به صدا در بياورم
-
137
-
و باعث افتخار من است اگر من را همراهي کنيد
-
138
-
فكر نميكنم . بايد برگردم خانه
-
139
-
بهت قول ميدم كه قبلا هرگز
-
چنين چيزي را نديده باشي
-
140
-
و بعد از آن به سلامت راهي خانه خواهي شد
-
141
-
باشه
|
2 |
00:08:59.772 |
00:09:1.081 |
|
-
اين بالا خيلي زيباست
-
143
-
صحنه اي بهتر از اين پيدا نميشود
-
144
-
من كه سازي نميبينم
-
145
-
نيروي بينايي تو به كمكت خواهد آمد
-
146
-
ولي صبر كن ؛ من اين موسيقي را
-
! به بانوي عدالت تقديم ميكنم
-
147
-
و به افتخار روز مقدسي كه او بوجود آمد
-
148
-
و به از بين بردن دروغگويي كه
-
به جاي اون ايستاده
-
149
-
بگو ببينم ايوي ! ميداني امروز چه روزي است ؟
-
150
-
4 نوامبر ، نه درست نيست
-
151
-
شعر: بيادآور، بيادآور
-
پنجم نوامبر را بياد آور
-
152
-
باروت، خيانت، توطئه
-
153
-
دليل خيانت باروت را ميدانم
-
154
-
كه بايد هميشه فراموش بشود
-
155
-
اول اورتور
-
156
-
بله
-
157
-
بله ، سازهاي زهي
-
158
-
با دقت گوش كن ، ميشنوي ؟
-
159
-
حالا سازهاي فلزي
-
160
-
ميشنوم
-
161
-
مامان بيرون را ببين
-
آنها دارند موسيقي اجرا ميكنند
-
162
-
چطور اين كار را ميكني ؟
-
صبركن
-
163
-
و اينك كنسرت تو
-
164
-
چقدر زيباست، نه ؟
-
165
-
آقايون شما چهار ساعت فرصت داشتيد
-
گزارش بدهيد . آقاي كريدي ؟
-
166
-
ديوارها محافظت ميشوند
-
167
-
همه شاهدهاي اصلي بازداشت هستند
-
168
-
خوب است آقاي استريج
-
169
-
يك دستگاه ضبط كننده كه در سيستم فرستنده
-
اضطراري جاسازي شده بود ، پيدا کرديم
-
170
-
يک قطعه موسيقي از چايكوفسكي در سال 1812
-
171
-
به ليست سياه اضافه اش كنيد
-
هرگز نميخواهم دوباره بشنومش
-
172
-
بله قربان
-
173
-
همچنين در حال استراق سمع
-
مكالمات تلفني هستيم
-
174
-
و تمام مكالماتي را كه مربوط به
-
انفجار باشد كنترل ميكنيم
-
175
-
آقاي واسكومب ! ما در مورد
-
اين مسئله چكار ميكنيم ؟
-
176
-
ما بهش ميگوييم : تخريب اضطراري
-
177
-
ما تمام شبكه ارتباطات را تحت پوشش داريم
-
178
-
افراد حرفه اي امنيت ساختمان را
-
كاملا تحت نظر دارند
-
179
-
ميخواهم در مورد خطرات اين ساختمان قديمي
-
صحبت كنم
-
180
-
و اينكه چطور از نزديك شدن به يك عمارت قديمي
-
خودداري كنيم
-
181
-
او بايد به اين نتيجه رسيده باشد كه عمارت
-
جديد نشاندهنده زمان ما خواهد بود
-
182
-
و همچنين آينده اي كه نتيجه افكار ماست
-
183
-
! آقاي هيير
-
184
-
دوربينهاي نظارتي ما چندين تصوير
-
از آن تروريست گرفته اند
-
185
-
ولي نقابش امكان شناساييش را از بين برده
-
186
-
ما همين طور تصوير دختري را كه مأمورهاي
-
آقاي كريدي بازداشت كرده بودند ، داريم
-
187
-
او كيه آقاي فينچ ؟
-
هنوز مطمئن نيستيم
-
188
-
ولي داريم رويش كار ميكنيم
-
چيز ديگري هست ؟
-
189
-
ما محل آتش بازي را پيدا كرديم
-
190
-
و همچنين نشانههايي از مواد محترقه را هم
-
بدست آورده ايم
-
191
-
متاسفانه به نظر ميرسد که اين وسايل
-
با مهارت زيادي
-
192
-
به وسيله مواد شيميايي غير رسمي
-
در خانه ساخته شده اند
-
193
-
لذا پيدا کردن سازنده آنها ، مشکل است
-
194
-
هركسي كه بوده ، به کارش وارد است
-
195
-
تفسيرهاي تخصصي كافيست
-
آقاي فينچ ! تمامش بي ربط بود
-
196
-
! ببخشيد صدراعظم
-
197
-
آقايان ! اين يك امتحان است
-
198
-
! لحظاتي مثل اكنون نشاندهنده درجه ايمانست
-
199
-
شكست ، نشاندهنده شك ما
-
! به همه چيزهايي كه بهشان معتقديم ، است
-
200
-
چيزهايي كه به خاطرشان جنگيديم
-
201
-
شك ، اين كشور را به درون هرج و مرج پرتاب
-
خواهد كرد و من اين اجازه را نميدهم
-
202
-
آقايان من ميخواهم كه اين تروريست
-
! را پيدا کنيد
-
203
-
و ميخواهم بفهمد كه معني واقعي ترور چيست
-
204
-
! انگلستان پيروز است
-
205
-
! انگلستان پيروز است
-
206
-
تو فكر ميكني مردم اين را بخرند ؟
-
چرا كه نه ؟
-
207
-
اين شبكه "بي تي ان" هست
-
208
-
كار ما گزارش اخبارست ؛ نه جعل شان
-
209
-
آن كار دولت است
-
210
-
در سمت روشن مسايل
-
211
-
به نظر ميرسد گروهي كه مسئول
-
انفجار عمارت قديمي بوده است
-
212
-
ميخواسته به آن دختر
-
يك هديه با شكوه و ناگهاني بدهد
-
213
-
اگر چه انفجار، برنامه ريزي شده بود براي
-
214
-
زمان اجراي موسيقي و آتش بازي
-
ولي به گفته رئيس سازمان
-
215
-
برنامه ريزي در کار نبوده است
-
216
-
تو اين چرت و پرتها را قبول داري ؟
-
هيچ خوني در انفجار ريخته نشده است
-
217
-
من ديدمش . همه چيز را ديدم
-
218
-
ديديش ؟
-
نه ، ديشب
-
219
-
آره ، درست است ، ديشب تو رفتي "بابا ديتريك" را
-
ببيني
-
220
-
ايوي ! اينجايي ؟
-
221
-
تو هنوز هم براي من كار ميكني
-
متاسفم
-
222
-
من دوتا قهوه و سه تا اسپرسو ميخواهم
-
223
-
و "ديتريك" هم منتظر قهوه اش است
-
224
-
من متوجه نميشوم
-
225
-
چرا او يک ماسك شبيه ماسك "فاوكس" زده بود ؟
-
فاوكس" که نميخواست پارلمان را منفجر كند ؟
-
226
-
خيلي هم دير نشده
-
او هنوز 16 ساعت وقت دارد
-
227
-
شايد تازه شروع كرده
-
228
-
بله ؟
-
229
-
بسيار خوب ، برويم سراغ دختره
-
230
-
ببين ، حواس من را پرت نكن . من ميخواهمش
-
گاو مصلوب
-
231
-
روانيه ؛ ولي هيچ وقت تصويب نميشود
-
232
-
بايد دوباره بنويسيدش . باشه ؟
-
برو
-
233
-
! يادم نمي آيد كنار زني جذابتر ايستاده باشم
-
234
-
آقاي دتريك
-
گوردون لطفا
-
235
-
نميخواهم بمن بگوييد آقا كه فكر كنم پير شده ام
-
236
-
گوردون
-
237
-
من ديشب داشتم مي آمدم كه
-
مأمورهاي اطلاعاتي جلويم را گرفتند
-
238
-
من هم ترسيدم و رفتم خانه
-
239
-
متاسفانه بعد از ديشب مقررات منع
-
رفت و آمد سخت تر شده است
-
240
-
گرفتمت
-
241
-
! هي فرد
-
همه را از اشعه ايكس رد كردي ؟
-
242
-
نه ، پراز بمب هستند
-
243
-
پس صبر كن تا زمان آگهي ها ، خنثي يشان كنم
-
244
-
باورم نميشد اينچنين آشغالي را نگاه ميكني
-
چي ؟
-
245
-
دختره با ليزر تير ميزند
-
246
-
اينها چي هستند ؟
-
247
-
نميدانم ، پست آورده . نوشته طبقه سوم
-
248
-
بايد
-
249
-
كاشكي يكي آنقدر جرأت داشت كه به آن لوس
-
ننُر بگويد ، اين شبكه تلويزيون ، جاي بازي اش نيست
-
250
-
اين ديگر چيه ؟
-
251
-
بگذارشان كنار تا ببينم به چه دردي ميخورند
-
252
-
به نظر جدي مي آيد
-
پدر و مادرش فعال سياسي بودند
-
253
-
آنها وقتي دختر 12 سالش بوده بازداشت شدند
-
چي سر دختر آمد ؟
-
254
-
پروژه پرورش فكري نوجوانان
-
255
-
براي 5 سال لعنتي
-
256
-
ما به پشتيباني احتياج داريم
-
ولي زياد نباشد
-
257
-
شما مطمئن هستيد قربان؟
-
258
-
ميخواهم با دختره صحبت كنم
-
قبل از اينكه برود تو زندانهاي آقاي كريدي
-
259
-
اون كي است ؟
-
260
-
مرا مسخره نكن . يا رمز عبور را بده
-
... يا چنان بلايي سرت مياد
-
261
-
لعنتي
-
262
-
يالا ، حركت
-
263
-
شما دو تا مواظب آسانسور باشيد
-
بقيه با من بيايند
-
264
-
! توجه ! توجه
-
265
-
همه پرسنل ، ساختمان را تخليه كنند
-
266
-
اين يک تمرين نيست
-
267
-
همه پرسنل ساختمان را تخليه كنند
-
268
-
چه اتفاقي دارد مي افتد ؟
-
269
-
اين گير كرده است
-
بشكن
-
270
-
دومينيك
-
271
-
پليس ! از سر راه برويد كنار
-
272
-
از سر راه برويد كنار
-
273
-
لعنتي
-
274
-
آنچه را كه ميدانستم گفتم
-
275
-
آنچه را كه ميدانستم گفتم
-
انگلستان پيروز است
-
276
-
راهروها را خالي كنيد
-
قربان
-
277
-
! كمك ! كمك
-
278
-
به آن دست نزن
-
279
-
پدر ! تلويزيون چه مشکلي دارد ؟
-
280
-
! عصر به خير لندن
-
281
-
اجازه بدهيد معذرت خواهي بكنم
-
كانال اضطراري است
-
282
-
من هم مانند بسياري از شما طرفدار رفاه
-
! و آسايش ، در زندگي روزمره هستم
-
283
-
امنيتي كه در آشناييها وجود دارد
-
آرامشي كه در تكرار كارهاست
-
284
-
لعنتي
-
285
-
من هم مثل همه از اينها لذت ميبرم
-
ولي در يك مجلس يادبود
-
286
-
اون چيست مامان ؟
-
287
-
كه بوسيله اش حوادث مهمي
-
كه در گذشته رخ داده اند
-
288
-
و معمولا همراه ميشوند با مرگ يك شخص
-
يا پايان يك كشمكش خونين
-
289
-
به وسيله يك روز يادبود جشن گرفته ميشوند
-
290
-
من فكر ميكنم ما ميتونيم اين 5 نوامبر
-
را به
-
291
-
روزي كه متاسفانه فراموش ميشود
-
292
-
، براي مدت كوتاهي از زندگي روزمره جدا بشويم
-
، بنشينيم و با هم كمي صحبت كنيم
-
293
-
البته افرادي هم وجود دارند كه
-
نميخواهند ما صحبت كنيم
-
294
-
بگذار فكر كنم ، بگذار فكركنم
-
295
-
حتي اکنون هم كه دستورات دارند
-
توي تلفنها داده ميشوند
-
296
-
و مردان مسلح در حال رسيدن هستند
-
297
-
صدراعظم
-
لعنت
-
298
-
چرا ؟ چون تا زماني كه چماق
-
به جاي گفتگو به كار برده ميشود
-
299
-
كلمات هميشه قدرتمند هستن
-
300
-
كلمات داراي معاني هستند
-
301
-
و براي كساني كه اهل شنيدن باشند
-
حقيقت را بشارت ميدهند
-
302
-
و حقيقت اين است كه
-
303
-
مشكلات وحشتناكي توي اين كشور وجود دارد
-
304
-
شما اين را طراحي كرديد . خواستيد بدون خطا
-
باشد . شما با تلويزيونهاي لندن صحبت كرديد ؟
-
305
-
ظلم و بي عدالتي، تعصب و افسردگي
-
306
-
و جايي كه شما زماني در آنجا
-
آزادي اعتراض كردن داشتيد
-
307
-
آزادي فكر كردن ، آزادي حرف زدن
-
308
-
ولي حالا ما سانسور و نظارت شديد داريم
-
پيروي اجباري از عقايد حاکمان
-
309
-
فرمانبرداري و وفادار بودن
-
دوربينها ، دوربينها را ميخواهم
-
310
-
چطور اين اتفاق افتاد ؟
-
چه كسي را سرزنش كنيم ؟
-
311
-
يقينا" افرادي هستند كه
-
مسئوليت بيشتري دارند
-
312
-
اين افراد جوابگو خواهند بود
-
313
-
حقيقت گفته شد . اگر شما
-
به دنبال گناهكار هستيد
-
314
-
كافي است كه به آينه نگاهي بكنيد
-
315
-
ميدانم چرا اينكار را كرديد
-
316
-
ميدانم كه ترسيده ايد
-
317
-
چه كسي نمي ترسد ؟ جنگ، ترور، بيماري
-
318
-
بزرگترين مشکل اينست که
-
319
-
،عقل و منطق با زايل کردن شعورتان
-
شما و زندگيتان را از بين ميبرند
-
320
-
استرس بهترين چيزهايتان را ميگيرد
-
321
-
و در اين وحشت دروني ، شما تبديل
-
ميشويد به صدراعظم ، آدام ستلر
-
322
-
او قولهاي زيادي در مورد صلح به شما داد
-
323
-
ودر عوض تنها چيزي كه از شما خواست
-
! سكوت و فرمانبرداري بود
-
324
-
بازرس ! آنها رسيدن
-
ديشب من خواستم اين سكوت را بشكنم
-
325
-
ديشب من عمارت قديمي را منفجر كردم
-
326
-
تا چيزي را بخاطر اين كشور
-
بياورم كه فراموش كرده است
-
327
-
صدسال پيش يك شهروند خوب
-
خواست كه روز 5 نوامبر را
-
328
-
براي هميشه توي خاطرات ما تثبيت بکند
-
329
-
، اميدوار بود كه به جهان ، عدالت
-
! آزادي و روشنايي را يادآوري كند
-
330
-
که فراتر از كلمات
-
331
-
داراي ابعاد مختلفي هستند
-
332
-
، پس اگر چيزي نديده ايد
-
333
-
، اگر جنايات حكومت بر شما پوشيده است
-
334
-
پس خواهش ميكنم روز 5 نوامبر را فراموش كنيد
-
335
-
ولي اگر چيزي را كه من ميبينم شما هم
-
ميبينيد
-
336
-
چيزي را كه من حسش ميكنم شما هم حس ميكنيد
-
و دنبال همان چيزي هستيد كه من دنبالش هستم
-
337
-
ازشما ميخواهم كه كنار من بايستيد
-
از امشب تا يکسال ديگر
-
338
-
بيرون از دروازههاي مجلس شورا
-
339
-
... و با هم 5 نوامبري را برايشان ميسازيم
-
340
-
كه هرگز فراموش نشود
-
341
-
پر از دود است
-
او از دستگاه دودساز استفاده كرده است
-
342
-
خروجيها را محافظت کنيد
-
343
-
هيچكس خارج نشود
-
بقيه بيايد دنبال من
-
344
-
چپ
-
345
-
شما راست
-
346
-
پخش بشويد
-
347
-
شليك نكنيد ، لطفا شليك نكنيد
-
348
-
آماده شليك باشيد
-
349
-
او روي صورت همه ما نقاب گذاشته است
-
350
-
يا مسيح
-
351
-
شليك نكنيد
-
صبر كنيد
-
352
-
صبر كنيد
-
آماده شليك باشيد
-
353
-
! بي حركت ! كسي حركت نكند
-
354
-
اگر نقاب روي صورتتان است زانو بزنيد
-
355
-
نقابها را برداريد
-
عجله كنيد
-
356
-
يك بمب توي اتاق كنترل كارگذاشته شده است
-
357
-
نه
-
358
-
جونز! افرادي را كه نقاب ندارند ، ببريد بيرون
-
بله آقا
-
359
-
مارشال ! اين مرد را جابجا كن
-
قربان
-
360
-
بقيه حركت
-
361
-
خدايا
-
362
-
عجله كنيد ! تو، همه بيرون
-
363
-
بمب ساعتي
-
364
-
ميداني چقدر طول ميكشد اگر
-
بخواهيم اينجا را دوباره از نو بسازيم ؟
-
365
-
ميداني داري چكار ميكني ؟
-
366
-
! صبر كن ! صبركن
-
367
-
به من شليك نكنيد
-
خودش است
-
368
-
! زانو بزن ! زانوبزن
-
369
-
لطفا" به من آسيب نرسانيد
-
370
-
برويم
-
371
-
انجامش دادم
-
372
-
انجامش دادم
-
373
-
بي حركت
-
374
-
دستهايت را بگذار روي سرت وگرنه شليك ميكنم
-
375
-
بايد بگويم از زمان رسيدن
-
نيروهاي ويژه تعجب كردم
-
376
-
انتظار تو را نداشتم
-
377
-
ما قبل از اينكه تو بياي اينجا بوديم
-
! آقاي بدشانس
-
378
-
نميدانستم
-
379
-
ما برنامههاي عادي را قطع كرديم تا گزارش
-
وحشتناكي را به اطلاعتان برسانيم
-
380
-
يك تروريست برج "جردن" را لحظاتي پيش اشغال كرده
-
381
-
يك تروريست رواني كه با حرف "وي" شناخته ميشود
-
382
-
اويک بمب قوي را توي اتاق كنترل كار گذاشته است
-
383
-
براي نابودي شهروندان بي گناه ، تا بدين
-
وسيله پيامي از نفرت را ، از تلويزيون پخش كند
-
384
-
! ما اين فيلم را از يك پليس شريف دريافت كرديم
-
385
-
ايست ! ايست ! وگرنه شليك ميكنيم
-
386
-
اين فقط گزارشات اوليه بود
-
387
-
ولي اعتقاد بر اين است كه در جريان اين هجوم قهرمانانه
-
388
-
تروريست به ضرب گلوله كشته شده است
-
389
-
چرت وپرت است
-
390
-
تكرار ميكنم ، با توجه به گفتههاي مسئولان
-
خطر تمام شده
-
391
-
تروريست مرده
-
392
-
آنجا ، او چه فكري دارد ؟
-
393
-
ميخواهد ولش كند و برود ؟
-
394
-
بعد از اينكه دختره نجاتش داد ؟
-
395
-
او يك تروريست است . انتظار نداشته باش
-
مثل من و تو رفتار كند
-
396
-
! يك بخشي از وجودش هنوز انسانه
-
397
-
و بهرحال دختره با اوست
-
398
-
تو من را ترساندي
-
معذرت ميخواهم
-
399
-
حالت خوب است ؟
-
بله ، ممنون
-
400
-
اينجا كجاست ؟
-
خانه من است
-
401
-
به آن ميگويم نمايشگاه سايه
-
قشنگه
-
402
-
اين چيزها را از كجا آوردي ؟
-
از اينجا و آنجا
-
403
-
بيشترش را از انبار وزارتخانه ها گير آورده ام
-
404
-
آنها را دزديده اي ؟
-
نه
-
405
-
سرقت نشانه مالكيت نيست
-
406
-
دزدي از حکومت سانسور ، دزدي نيست
-
من تعميرشان كردم
-
407
-
خدايا ! اگر آنها اين مكان را پيدا كنند
-
408
-
نگرانم اگر اينجا را پيدا كنند
-
چه بلايي سر اشياء هنري مي آيد ؟
-
409
-
بعد از كاري كه كردي
-
410
-
خداي من ! من چكار كردم ؟
-
411
-
يك بازرس را زدم . چرا اينكار را كردم ؟
-
412
-
! تو كاري را كردي كه فكر ميكردي درست است
-
نه ، نبايد اين كار را ميكردم
-
413
-
حتما عقلم را از دست داده ام
-
414
-
خودت اينطور فكر ميكني
-
يا آنها دوست دارند اينطور فكر كني ؟
-
415
-
فكر كنم بايد بروم
-
416
-
ميتوانم بپرسم كجا ؟
-
خانه ، بايد بروم خانه
-
417
-
آنها دنبالتند . اگه بدانند كجا كار ميكني
-
محل زندگيت را هم پيدا ميكنند
-
418
-
ميتوانم پيش دوستانم بمانم
-
ميترسم ديگر كار هم نتواني بكني
-
419
-
ايوي ! من نميخوام اين اتفاق
-
براي هيچكداممان پيش بيايد
-
420
-
ولي من راه ديگري نميبينم
-
421
-
تو آگاه نبودي و من بايد يك تصميمي ميگرفتم
-
422
-
اگر من تو را آنجا رها ميكردم الان توي
-
يكي از زندانهاي آقاي "كريدي" ميبودي
-
423
-
آنها زندانيت ميكردند ، شكنجه ات ميكردند
-
و شايد ميكشتنت
-
424
-
براي پيدا كردن من
-
425
-
، با كاري كه تو براي من كردي
-
نميتوانستم بگذارم اين اتفاق بيافتد
-
426
-
براي همين آوردمت به تنها محلي
-
كه ميدانستم امنه
-
427
-
اينجا ، توي خانه ام
-
428
-
. من به كسي حرفي نميزنم
-
ميتواني به من اعتماد كني
-
429
-
متاسفم ، ولي نميتوانم ريسک بكنم
-
430
-
ولي من حتي نميدانم اينجا كجاست
-
431
-
. تو ميداني كه اينجا يک جاي مخفي است
-
تو رنگ سنگهاي اينجا را هم ميداني
-
432
-
اينها براي يك فرد باهوش كافيند
-
يعني تو ميگويي من مجبورم اينجا بمانم ؟
-
433
-
. تا وقتي كار من تمام بشود
-
تا 5 نوامبر
-
434
-
يعني يكسال از امروز ؟
-
435
-
من بايد يكسال اينجا بمانم ؟
-
436
-
متاسفم ايوي ! نميدانم غير از اين چكار مي شد كرد ؟
-
437
-
تو بايد من را تنها ميگذاشتي
-
438
-
چرا من را همان جا باقي نگذاشتي ؟
-
439
-
در مورد والدينش چيز ديگري هم هست ؟
-
بله ، اما چيز خوبي نيست
-
440
-
آنها توي "بلمارش" دستگير شدند
-
441
-
آه ! نه
-
بله
-
442
-
مادر از گرسنگي مرد و پدرهم در يك حمله نظامي
-
443
-
. و اين همه اش نيست
-
تازه برادرش هم توي قضيه "سنت مري" بوده
-
444
-
آه ! مسيح
-
خوب ، بد شانسي آورده
-
445
-
خوب ما حالا داستان زندگيش را ميدانيم
-
... و فقط احتياج داريم به
-
446
-
! وي
-
447
-
من خواستم به خاطر عكس العمل
-
ديشبم عذر خواهي بكنم
-
448
-
ميدانم به خاطر من دست به چه كاري زديد
-
و بايد از تو تشكر كنم
-
449
-
دستهايت
-
450
-
بله
-
451
-
حالا بهتر شد
-
452
-
اميدوارم اشتهايت را كور نكرده باشم
-
453
-
نه ، خواهش ميكنم ، حالت خوبه ؟
-
بله ، بله ، من خوبم
-
454
-
ميتوانم بپرسم چه اتفاقي افتاده ؟
-
455
-
آتش ، خيلي سال پيش
-
456
-
قديمي شده
-
457
-
اين صحبتها براي سر سفره خوب نيستند
-
458
-
مايل هستيد با تخم مرغ ، يك ليوان چاي بنوشيد ؟
-
459
-
من واقعا گرسنه ام
-
بنشينيد لطفا
-
460
-
خوشمزه است ؟
-
خوبه
-
461
-
از بچگي تا بحال ، كره اينقدر خوشمزه نخورده بودم
-
462
-
از كجا گيرش آوردي ؟
-
463
-
از يك قطار مواد غذايي كه به اقامتگاه صدراعظم ميرفت
-
464
-
تو اينها را از قطار صدراعظم دزديدي ؟
-
بله
-
465
-
تو ديوانه اي
-
466
-
من كاري را كردم كه يک مرد ميكرد
-
467
-
"مكبث"
-
درسته
-
468
-
مادرم همه نقشه هايش را براي من ميخواند
-
469
-
از آن موقع من هم به بازيگري علاقمند شدم
-
470
-
بازي كردن در فيلمها
-
471
-
وقتي 9 سالم بود در نقش "ويولا" بازي
-
كردم . مادرم خيلي خوشحال بود
-
472
-
مادرت حالا كجاست ؟
-
473
-
او مُرده
-
474
-
متاسفم
-
475
-
ميتوانم در مورد صحبتهايي كه در تلويزيون كرديد سوال كنم ؟
-
بله
-
476
-
معني حرفهات را ميداني ؟
-
كلمه به كلمه
-
477
-
، تو واقعا فكر ميكني منفجر كردن ساختمان مجلس
-
اين كشور را به جاي بهتري تبديل ميكند ؟
-
478
-
! هيچ چيز قطعي نيست
-
479
-
تو ميداني اگه كسي به حرفهات گوش كند
-
480
-
آدمهاي آقاي "كريدي" همه را دستگير ميكنند
-
481
-
مردم نبايد از حكومتشان بترسند
-
482
-
برعکس حكومت بايد از مردمش بترسد
-
483
-
و تو ميخواهي اين كار را با انفجار يك ساختمان بكني ؟
-
484
-
انفجار آن ساختمان يك نشانه بود
-
485
-
نشانهها از مردم قدرت ميگيرند
-
486
-
يك نشانه به تنهايي بي معني است ؛ ولي با وجود مردم
-
487
-
انفجار يك ساختمان ميتواند دنيا را تغيير بدهد
-
488
-
اميدوارم همينطور باشد
-
489
-
! ولي هر زمان كه جهان تغييري كرده ، بدتر از قبل شده است
-
490
-
چيزي را كه ميدانم بهتان ميگوم : او يك مرد نيست
-
491
-
پس چي است ؟
-
يك مرد هيچوقت نقاب نميزند
-
492
-
او كيست ؟ يکمرد هيچوقت
-
شهروندان بيگناه را تهديد نميکند
-
493
-
او يك ترسوست . آه ! يك تروريست ترسو كه از آزادي متنفره
-
494
-
يك ترسوي لعنتي
-
495
-
هيچ مذاكره اي نخواهيم كرد
-
496
-
فردا صبح بايد همه چيز روبراه باشد
-
497
-
من الان دارم نوار را نگاه ميكنم
-
ولي او هيچ حرفي براي گفتن ندارد
-
498
-
دماغ من مثل يك برج بزرگ شده است
-
499
-
گوش كن ، انگلستان پيروز ميشود ؛ چون من ميگويم
-
500
-
پس همه احمقهايي كه توي اين نمايش هستيد
-
از جمله تو
-
501
-
يك حرف ديگر بزنيد يا اينكه يك كار ديگر
-
براي خودتان پيدا كنيد
-
502
-
ميداني چه آرزويي دارم ؟
-
503
-
ايكاش آنجا بودم
-
504
-
ايكاش ميتوانستم با او رو در رو صحبت كنم
-
505
-
اين تنها آرزوي من است
-
506
-
اين آقاي "وي" و همدستش ايوي هامون هستند
-
507
-
اين تازه به دوران رسيدهها پيامشان را دادند
-
508
-
توهم و انحراف فكري كه در تهديدهاي
-
! يك تروريست وجود دارد
-
509
-
! تهديدي كه نيازمند يك عدالت برق آسا و ناگهانيست
|
3 |
00:32:51.913 |
00:32:54.596 |
|
-
نرمشي در كار نيست
-
: اخلاق ميگويد
-
511
-
انسانهاي خوب پيروز هستند و انسانهاي بد شكست ميخورند
-
512
-
! و مثل هميشه انگلستان پيروز است
-
513
-
! يا مسيح
-
514
-
! عصر به خير فرمانده پروترو
-
515
-
خداي من ! تو چطور وارد اينجا شدي ؟
-
516
-
نگران نباشيد . من مطمئن هستم كه اين ديدار ما
-
517
-
به وسيله تلفن مزاحمين شبانه مختل نخواهد شد
-
518
-
صبر كن ! چرا مرا به اين اسم صدا ميكني ؟
-
519
-
اين لقب شماست . يادت نيست ؟
-
اولين ديدار ما درسالها پيش
-
520
-
آن روزها يك يونيفرم ميپوشيدي
-
521
-
تو
-
522
-
تو بودي ؟
-
روح كريسمسهاي قديم
-
523
-
بله ؟
-
فينچ ! من داسكومب هستم
-
524
-
داسكومب
-
من با صدر اعظم تماس داشتم
-
525
-
ما بايد كنترل وضعيت را در دست بگيريم
-
كدام وضعيت ؟
-
526
-
صدر اعظم هم موافق هستند
-
كه ما بايد حواسمان جمع باشد
-
527
-
از دست دادن رسانههاي لندن
-
528
-
باعث كاهش اعتبار ما ميشود
-
529
-
يك ضربه و سكته
-
530
-
نه ، نه به آن خطرناكي
-
531
-
يك مرگ آرام و با وقار در زمان خواب
-
532
-
چيزي در اين مورد داريم ؟
-
نه
-
533
-
اين هم مثل موارد قبلي است
-
534
-
بگذار حدس بزنم
-
دختره هم آنجاست
-
535
-
! وي
-
536
-
! دوست آهني من
-
537
-
موندگو
-
538
-
آه ! خدايا ! اميدوارم بيدارت نكرده باشم
-
539
-
نه ، فكر كردم واقعا در حال مبارزه هستي
-
540
-
فيلم مورد علاقه من
-
541
-
داستان كنت مونت كريستو
-
542
-
اين شمشير من نيست كه تو را تسليم
-
ميكند ؛ بلكه گذشته خودت است
-
543
-
من هميشه با اين فيلم حال ميكنم
-
544
-
تا حالا نديدمش
-
واقعا ؟
-
545
-
خوب بود ؟
-
آخر فيلم خوب تمام ميشود ؟
-
546
-
فيلمي است كه راه نجات داخلش هست
-
547
-
خوب
-
548
-
شمشير را بگذار كنار
-
549
-
آزمايشها بي نتيجه بود
-
550
-
هيچ اثري پيدا نشد . درست مثل يك روح است
-
551
-
باورت نميشود چي پيدا كردند
-
552
-
مواد مخدر؟
-
انگار كه يک بيمارستان شخصي داشته
-
553
-
خوب است
-
چرا ؟
-
554
-
ميدانستي "ليوايس پروترو" ثروتمند ترين مرد لندن بوده
-
555
-
قبل از اينكه تلويزيون لندن را صاحب بشود ؟
-
556
-
مواد مخدر ؟
-
! نوع قانوني اش
-
557
-
سهامدار اصلي يك شركت دارويي
-
558
-
شركت "ويادوكسيد" و
-
شركت "سنت مري" در كمتر از يك هفته . اتفاقيه ؟
-
559
-
اگر تو هم به اندازه من توي اين كار ميبودي
-
اتفاق را قبول نميكردي
-
560
-
آمديم بالا ؟
-
561
-
تو درخت خودت را پيدا كردي ؟
-
تو درخت خودت را پيدا كردي ؟
-
562
-
خوشت آمد ؟
-
بله
-
563
-
ولي از سرنوشت "مرسدس" ناراحت شدم
-
چرا ؟
-
564
-
چون بيشترازاينكه نگران دختره باشد
-
به فكر انتقام بود
-
565
-
مردم بسيار ناراحت شدند از شنيدن خبر
-
566
-
صبر كن . چي شده ؟
-
567
-
خبر مرگ فردي كه بيشترين جوايز تلويزيون را
-
دريافت كرده است
-
568
-
مردي كه به عنوان صداي لندن شناخته ميشد
-
569
-
جسدش به دليل حمله قلبي در آپارتمانش پيدا شد
-
570
-
دروغ ميگويد
-
از كجا ميداني ؟
-
571
-
اين مجري وقتي اخبار دروغ ميخواند ، خيلي پلك ميزند
-
572
-
اين براي افرادي كه او را ميشناختند
-
خيلي عجيب نيست
-
573
-
كه او بيش از اندازه كار ميكرد
-
574
-
در حاليكه همه به خانههايشان رفته بودند
-
575
-
لوييس ! ما واقعا جايت را خالي ميكنيم
-
576
-
وي ! من ديروز نتوانستم رمز عبورم را پيدا
-
كنم . تو برداشته بودي ؟
-
577
-
تو كه برنداشته بودي ؟
-
578
-
دروغ را ترجيح ميدهي يا حقيقت را ؟
-
579
-
بلايي سرش آورده اي ؟
-
580
-
بله ، كشتمش
-
تو
-
581
-
خداي من
-
ناراحتي ؟
-
582
-
ناراحتم ؟ تو گفتي كه "لوويس پروترو" رو كشتي
-
583
-
من افرادي را كه به تو حمله كردند هم در آن
-
شب كشتم ؛ ولي اعتراضي نكردي
-
584
-
چي ؟
-
! خشونت ميتواند براي اهداف خوب هم بكار برده شود
-
585
-
در مورد چي داري حرف ميزني ؟
-
عدالت
-
586
-
آه ! ميبينم
-
587
-
در اين كشور براي مرداني مثل "پورترو" هيچ
-
دادگاهي وجود ندارد
-
588
-
تو ميخواهي آدمهاي بيشتري را بكشي ؟
-
589
-
بله
-
590
-
يک نگاهي به اين بينداز
-
591
-
"پرونده نظامي "پروترو
-
592
-
چي مييني ؟
-
593
-
عراق ، كردستان ، سوريه ، قبل يا بعد ، سودان
-
594
-
! سرش واقعا شلوغ بوده
-
ولي بعد از همه اين جنايتها
-
595
-
او را به عنوان مقام مسئول
-
در "لاركهيل" قرار دادند
-
596
-
! خوب ، رفتار بد بدون تنبيه
-
597
-
تو فكر ميكني بين متهم و "لاركهيل" ارتباطي
-
هست ؟
-
598
-
شايد بتوانم ارتباط بين متهم با دختره را
-
توضيح بدهم
-
599
-
مشكل اين است كه سابقه ديگري از او نداريم
-
600
-
لاركهيل ؟ لاركهيل ؟ من نميتوانم
-
مامور ويژه را احضار كنم ، بازرس
-
601
-
شما ميتوانيد پروندههاي ما را بررسي كنيد
-
در حال بررسي پروندهها بوديم
-
602
-
تمام چيزي كه نوشته بود اين است كه
-
يك مامور ويژه در "لاركهيل" بوده
-
603
-
تقريبا در 10 مايلي شمال ساسبري
-
604
-
بله ، آنجاست
-
605
-
! اين يك مورد حياتي است ، قربان
-
606
-
ما بايد بدانيم آيا در اين پادگان
-
چيزغيرمعمولي وجود داشته است ؟
-
607
-
متاسفم بازپرس ! نميتوانم كسي را احضار كنم
-
608
-
آيا گزارشي از افرادي كه در اين محل بودند
-
وجود دارد ؟
-
609
-
بايد فكر كنم
-
ولي ميدانستيد ؟
-
610
-
البته كه نه ، من آنجا نبودم
-
ميدانيد چه كسي بوده ؟
-
611
-
من نميتوانم از كسي اسم ببرم
-
ولي اگر پروندههاي ما را خوانده باشيد
-
612
-
پروندههاي شما ممكنه پاك شده يا از قلم افتاده يا گم شده باشند
-
613
-
به عنوان مامور اصلي بازداشتها در آن منطقه
-
614
-
بگذاريد ياد آوري كنم كه همه
-
چيز خيلي بي نظم شده بود
-
615
-
ولي حالا ديگر آن مشكلات را نداريم
-
616
-
! ما كاري را كرديم كه بايد ميكرديم
-
617
-
ولي در آن شرايط خاص ما بهترين كار را كرديم
-
618
-
اين تمام چيزي بود كه ميتوانستم بگويم
-
619
-
ميتواني اينكاررا بكني
-
620
-
سلام
-
621
-
داشتم فكر ميكردم
-
622
-
چيزي هست كه در موردش ميخواستم ازشما سوال كنم
-
623
-
ولي فكر نميكنم متوجه باشيد
-
مگر اينكه چيزهايي را در مورد من بدانيد
-
624
-
پدرم يك نويسنده بود
-
625
-
او ميگفت هنرمندان دروغ ميگويند تا حقيقت
-
! را نشان بدهند
-
626
-
ولي سياستمداران حقيقت را پنهان ميكنند
-
627
-
مردي در قلب من
-
628
-
او هميشه بهترين داستانها را تعريف ميکرد
-
629
-
تا زماني كه برادرم مرد
-
630
-
و آن زماني بود كه همه چيز تغيير كرد
-
631
-
برادرم يكي از دانش آموزان "سنت مري" بود
-
632
-
بعد از مرگ او پدر و مادرم سياسي شدند
-
633
-
آنها به جنگ و استرداد اراضي اعتراض داشتند
-
634
-
، وقتي "ستلر" صدراعظم شد
-
پدر ومادرم در شورشهاي شهر "ليدز" بودند
-
635
-
من تلويزيون نگاه ميكردم
-
636
-
داشتم مرگ پدر و مادرم را ميديدم
-
637
-
يادم هست شبها مشاجره ميكردند
-
638
-
مادرم ميخواست كه كشور را ترك كنيم
-
ولي پدر مخالف بود
-
639
-
پدرم ميگفت : اگر ما برويم آنها پيروز ميشوند
-
640
-
پيروز
-
641
-
انگار يك بازي بود
-
642
-
ايوي ! پنهان شو
-
643
-
مامان
-
ايوي
-
644
-
من ديگر هيچوقت نديدمشان
-
645
-
انگار مامورها والدينم را
-
از سطح كره زمين محو كردند
-
646
-
! متاسفم ايوي
-
647
-
نه ، من متاسفم
-
648
-
متاسفم كه آدمي قوي نيستم
-
649
-
متاسفم چون مثل والدينم نيستم . اي كاش بودم
-
650
-
ولي نيستم
-
651
-
اي كاش دايما" نميترسيدم
-
652
-
ولي ميترسم
-
653
-
من ميدانم اين دنيا دارد داغان ميشود
-
من از هر كسي بهتر ميدانم
-
654
-
ميخواهم بدانم براي اينكه جلوي اين مسئله
-
گرفته بشود ، چكار بايد كرد ؟
-
655
-
لطفا" به من بگو
-
656
-
ميخواهي بداني ؟
-
657
-
واقعا فكر ميكني اينجا چيزي پيدا كني ؟
-
658
-
حتي يك گلوله
-
659
-
: يك چيز در مورد همه حكومتها صادق است
-
660
-
مهمترين پروندهها ، پروندههاي مالياتي هستند
-
661
-
به نظر ميرسد تمام سوابق الكترونيكي پاك شده اند
-
662
-
احتمالا در حين اجراي طرح استرداد اراضي
-
چيزهايي گم شدند
-
663
-
ولي من توانستم اين كپي را توي سردخانه پيدا كنم
-
664
-
همه موضوعات مربوط به "لاركهيل" اين تو هست
-
665
-
ممنون ، كمك بزرگي بود
-
666
-
با قدرت حقيقت ، من جهان هستي را فتح ميكنم
-
667
-
"شعار شخصي ، نوشته "فاوست
-
668
-
اين در مورد فريب دادن شيطان است . درسته ؟
-
669
-
بله ، و صحبت از شيطان
-
670
-
نميدانم هنوز در مورد كمك به من سر
-
قولت هستي ؟
-
671
-
البته
-
يك پيشامد غير منتظره
-
672
-
نقشه من را تسريع کرد
-
673
-
من به فردي آشنا به هنر بازيگري نياز دارم
-
674
-
سعي خودم را ميكنم
-
675
-
من از تو مطمئن هستم
-
676
-
يك دكتر ديگر . يك مامور بازداشتيها چرا
-
آنقدر به دكتر احتياج داشته است ؟
-
677
-
نميدانم ، ولي جالب است
-
678
-
كسي كه توي آن كمپ بيشترين پول را
-
ميگرفته ، يك كشيش بوده
-
679
-
واقعا ؟
-
! بله ، پدر ليليام
-
680
-
ليليام
-
تا دويست هزار دلار در ماه دريافتي داشته
-
681
-
حالا جالبتر شد
-
682
-
انگار تشويق هم شده . او الان يك اسقفه
-
683
-
لطف شما
-
آه ! دنيس
-
684
-
همه چيز تنظيم شده ؟
-
بله
-
685
-
برنامه سفرهايتان را دريافت كردم
-
686
-
شما بايد به موقع براي مراسم عشاي رباني
-
در پرس باشيد
-
687
-
! تو واقعا پشتكارداري ، دنيس
-
688
-
يك الگوي عالي براي همه كساني كه
-
! در راه خدا زحمت ميكشند
-
689
-
ببخشيد ؟
-
من زحمتي نكشيدم فقط حرف ميزدم
-
690
-
آن آخرين پول ارسالي براي من بود
-
691
-
آخرين خوشحالي من بود
-
692
-
متاسفم
-
693
-
دختره رسيده ؛ ولي دفتر نمايندگي
-
يك مقدار دستپاچه شده است
-
694
-
آنها يك دختر جديد را فرستاده اند كه
-
از قبليها كمي بزرگتراست
-
695
-
بزرگتر ؟
-
696
-
آه ! زياد هم بزرگ نيست درسته ؟
-
697
-
! آن ديگر بستگي به نظر مبارك شما دارد
-
698
-
آه
-
مرحمت شما
-
699
-
! يك لحظه به جذابيت تو شك كردم
-
700
-
! منو ببخش فرزندم
-
701
-
منو ببخش
-
702
-
ما وقت زيادي نداريم و من بايد
-
موردي را بشما بگويم
-
703
-
اعتراف ؟ من بازي اعتراف را دوست دارم
-
704
-
گناهانت را به من بگو
-
705
-
! اين يك بازي نيست ، عاليجناب
-
706
-
يكي دارد مياد . من فكر ميكنم
-
قصد كشتن شما را دارد
-
707
-
بله ؟ من اين را بشما گفتم
-
708
-
! چون حمايت و عفو شما را ميخواهم
-
709
-
من با ساختمان عمارت كاري نكردم
-
ولي توي برج جردن يك مشكلي پيش آمد
-
710
-
فكر كنم اين بايد روشن بشود
-
در مورد چي حرف ميزني ؟
-
711
-
اسم من "ايوي هاموند" است
-
712
-
من چند هفته گذشته را گروگان تروريستي
-
به نام "وي" بودم
-
713
-
به شما هشدار ميدهم که هر لحظه ممكن
-
است از اين در بيايد تو
-
714
-
من پنجره اتاق را باز کردم
-
715
-
جالبه
-
716
-
من تا حالا از اين بازيها نداشتم
-
717
-
چه ذهن خوبي داريد . اميدوارم بقيه شما هم
-
همينطور دوست داشتني باشيد
-
718
-
نه ، خواهش ميكنم حرفهايم را باور كنيد
-
آه ، باور ميكنم ، باورميكنم
-
719
-
بگذار نشانت بدهم كه قبول كردم
-
720
-
بسه ، ولم كن
-
721
-
انگار يك تروريست خطرناك گير من افتاده
-
722
-
حالا بهتراست اعتراف بگيرم
-
723
-
! فاسد خراب ! جنده كوچولو
-
724
-
جناب اسقف
-
آه ، خداي من
-
725
-
آن دختر دروغ نميگفت
-
726
-
متاسفم
-
727
-
من گفتم
-
ايوي
-
728
-
... و بدينسان من برهنگي و پستي خود را با
-
729
-
! احكام مقدس گوناگون پوشانيدم
-
730
-
در قالب يك قديس ، درحاليكه پيرو شيطان بودم
-
731
-
خواهش ميكنم . ببخش
-
732
-
آه ! امشب نه ، اسقف
-
733
-
امشب نه
-
734
-
اينكاررا نكن . التماس ميكنم
-
735
-
خوب ، بعدا" بچههاي صومعه
-
736
-
دهانت را باز كن و زبانت را بيرون بيار
-
737
-
چي ؟
-
نميخواهم بميرم
-
738
-
اينجا ناظر شماره 109 ، يك مورد اضطراري داريم
-
739
-
اسامي توي پرونده ها را بخوان
-
بايد مكان همه را پيدا كنيم
-
740
-
امشب
-
بله قربان
-
741
-
جمع كن . مامور اطلاعات آمد
-
742
-
باشه ، خودم جمعش ميكنم
-
743
-
! كريدي
-
744
-
شما اينجا چكار ميكنيد ؟
-
745
-
! افراد مهمي از حكومت به قتل رسيده اند ، آقاي بازرس
-
746
-
اين يك موقعيت عادي نيست
-
لذا نيازمند دقت و توجه بيشتري است
-
747
-
صدراعظم از من خواسته در اين مورد دخالت كنم
-
748
-
اگر شما تمام شهود را بازداشت كنيد
-
ديگر كاري از دست من بر نمي آيد
-
749
-
! امنيت و اطلاعات از هر چيزي مهمترند
-
750
-
امروزه مشكلاتي مثل قضيه برج "جردن" قابل قبول نيست
-
751
-
اگر واقعا قضيه برج "جردن" يك تصادف بود
-
752
-
منظورت چيه ؟
-
753
-
ظاهرا تروريستها شناخت دقيقي از سيستم ما دارند
-
754
-
صدر اعظم به وجود يك جاسوس مشكوك هستند
-
755
-
يعني شما ميگويد من هم تحت نظر هستم ؟
-
756
-
... در حال حاضر
-
757
-
شما بايد هرگونه تحقيق در مورد
-
موضوعات قديمي را متوقف كنيد
-
758
-
و روي موضوعات در حال جريان تمركز كنيد
-
759
-
منظورت لاركهيله ؟
-
760
-
سرگرد "ويلسون" يكي از دوستان صدراعظم هستند
-
761
-
وفاداري او ثابت شده است
-
762
-
پس من چي ؟
-
763
-
! مادر تو ايرلندي بود . نبود ؟
-
764
-
واقعه "سنت مري" براي ايرلند بلاي وحشتناكي بود . نبود ؟
-
765
-
من مدت 27 سال عضو حزب بوده ام
-
766
-
! اگر من به جاي شما بودم ، بازرس
-
767
-
آن تروريست را پيدا ميكردم
-
768
-
بزودي پيدايش ميكنم
-
769
-
لطفا
-
770
-
ايوي ! خدارا شكر
-
771
-
متاسفم ، نميدانستم كجا ميتوانم بروم
-
772
-
خوب بله ، بيا تو قبل از اينكه كسي تو را ببيند
-
773
-
به سلامتي
-
ميدانم كه همه پليسها دنبال من هستند
-
774
-
من خيلي ناراحتم كه تو را در
-
اينچنين موقعيتي قرار دادم
-
775
-
! ايوي
-
تو دردسر وحشتناكي افتاده اي
-
776
-
ايوي ! به من گوش كن
-
777
-
اگر دولت خانه من را بازرسي بکند
-
تو كوچكترين مشكل من هستي
-
778
-
تو به من اعتماد داري
-
779
-
اگر به تو اعتماد نداشته باشم كمال بي ادبي است
-
780
-
... آه خداي من ! اون تابلو
-
781
-
وقتي توي نمايشگاه شماره 12 بود
-
والدينم من را به ديدنش بردند
-
782
-
فكر ميكردم كه صدراعظم آنرا نابود كرده
-
او فكر ميكرد ، نابودش كرده است
-
783
-
بيشتر از قيمت اين خانه برايم خرج برداشته است
-
784
-
هر وقت نگاهش ميكنم ، سرحال مي آيم
-
785
-
آن چيه ؟
-
يك كپي از قرآن قرن 14 است
-
786
-
تو مسلمان هستي ؟
-
نه ، كار من برنامه هاي تلويزيوني است
-
787
-
پس چرا اين را نگه ميداري ؟
-
788
-
لازم نيست مسلمان باشم
-
تا زيبايي شعر و تصاوير را ببينم
-
789
-
اگر اين را اينجا پيدا كنند برايت دردسر نميشود ؟
-
790
-
بهت گفتم كه تو كمترين نگراني من هستي
-
791
-
! ممنونم گوردون
-
792
-
خيلي ممنون
-
مشكلي نيست
-
793
-
اين ماجرا از شبي شروع شد كه
-
آن ساختمان را منفجر كرد
-
794
-
من داشتم راه خودم را ميرفتم
-
795
-
بله
-
796
-
ميبيني ؟ ما هر دوتايمان به نوعي فراري هستيم
-
797
-
ولي
-
... حتما تعجب ميكني كه
-
798
-
آن شب چرا تو را براي شام دعوت كردم ؟
-
799
-
اي كاش اشتياق من معمولي بود
-
800
-
متاسفانه مردي در جايگاه من
-
801
-
هميشه بايد دخترهاي جوان و جذابي
-
مثل شما را سرگرم نگه دارد
-
802
-
چون توي اين دنيا اگر كسي را كه دوست دارم
-
دعوت ميكردم
-
803
-
بدون شك حتي اين خانه را هم نمي داشتم
-
804
-
متاسفم
-
نه به اندازه من
-
805
-
واقعيت اين است كه بعد از اين همه سال
-
806
-
دارم چيزهاي بيشتري را از دست ميدهم
-
807
-
يک ماسك را براي مدت طولاني به صورت
-
! بزنم كه حتي ديگر خودم را هم نشناسم
-
808
-
"متاسفم ، سربازرس ! زهري شبيه مورد "پروترو
-
809
-
اين سم را ميشود توي هر خانه اي در لندن پيدا كرد
-
810
-
! ممنون دليا
-
811
-
سرنخي براي پيدا كردنش بدست آوردي ؟
-
812
-
هنوز كه نه ؛ ولي چيزي هست كه
-
تو ميتواني در موردش بمن كمك كني
-
813
-
تو اوايل گياه شناسي ميخواندي . درسته ؟
-
814
-
اين يك گل "كارسون" قرمز رنگ است
-
815
-
فكر ميكردن منقرض شده
-
816
-
او اينها را توي صحنه جنايت باقي ميگذارد
-
817
-
ممنون ميشوم اگر يك نگاهي بهش بكني
-
818
-
هر اطلاعاتي ميتواند كمکمان بکند
-
819
-
البته
-
820
-
ببخشيد
-
821
-
بله ؟
-
822
-
كار من توي پروندهها تمام شد
-
بهتراست بياي اينجا
-
823
-
بله
-
824
-
خداي من ! همه را كشته
-
همه غير از يكي
-
825
-
اون كيه ؟
-
مطمئن نيستيم
-
826
-
كاملا مشخص است كه او يكي از افراديست
-
که در واقعه "لاركهيل" دخالت داشته است
-
827
-
ولي بعد از آن واقعه براي دو سال ناپديد شد
-
828
-
تا زماني كه براي ويزاي سفر درخواست داد
-
كه رد شد
-
829
-
فرار؟
-
830
-
احتمالا ، چون بعد از اين زمان ، تمام گزارشات
-
در موردش به پايان رسيده اند
-
831
-
او اسمش را عوض كرده
-
منم همين حدس را ميزنم
-
832
-
به اداره ثبت احوال زنگ زدم ؛ ولي كسي جواب
-
نداد
-
833
-
دير شده
-
دوباره زنگ بزن . من اسمش را ميخواهم
-
834
-
چي ؟ مطمئني ؟
-
835
-
باشه ، خداحافظ
-
836
-
خانم دكتر "ديانا استانتون" اسمش را عوض كرده
-
"به خانم دكتر "دلياسريج
-
837
-
همان پزشك قانوني ؟
-
بله ؟
-
838
-
آه ! من او را ديدم
-
839
-
توي هستي ، نه ؟
-
840
-
آمدي من را بكشي ؟
-
بله
-
841
-
خدا را شكر
-
842
-
متاسفم ولي نميتوانم آن شماره را بگيرم
-
843
-
حتما" خطها مشكل دارند
-
844
-
يا مسيح
-
845
-
او آنجاست
-
846
-
، پس از همه اتفاقات
-
پس از كارهايي كه آنها كردند
-
847
-
ميخواستم خودم را بكشم
-
848
-
ولي ميدانستم كه يك روزي ميايي سراغم
-
849
-
من نميدانستم آنها چكار ميخوهند بكنند
-
850
-
قسم ميخورم
-
851
-
نوشتههاي من را بخوان
-
852
-
كاري كه آنها كردند فقط با وجود تو
-
امكانپذير شد
-
853
-
" اوپنهايمر" فقط مسير جنگ را عوض نكرد
-
854
-
! او كل تاريخ بشر را تغيير داد
-
855
-
اين اميد اشتباه بود ؟
-
856
-
من به خاطر اميد وآرزوهاي
-
قديمي تو اينجا نيستم
-
857
-
من بخاطر كارهايي كه كردي اينجايم
-
858
-
جالب است
-
859
-
امروز يكي از گلهايت را ديدم
-
860
-
من مطمئن نبودم كه تو همان تروريست هستي
-
تا زماني كه آن گل را ديدم
-
861
-
چه اتفاق عجيبي ! آن گل بايد
-
همين امروز به دست من برسد ؟
-
862
-
! هيچ چيز اتفاقي نيست ، دليا
-
863
-
غير از خيالات اتفاقي
-
864
-
من يك گل ديگر دارم
-
865
-
و اين يكي براي تو است
-
866
-
ميخواهي من را بكشي ؟
-
من 10 دقيقه پيش كشتمت
-
867
-
وقتي كه خواب بودي
-
868
-
درد دارد ؟
-
نه
-
869
-
ممنون
-
870
-
معذرت خواهي من بي معني است ؟
-
871
-
هرگز
-
872
-
متاسفم
-
873
-
لعنتي
-
874
-
اون تروريست اين را براي ما گذاشته است
-
875
-
، اون خواسته كه ما هم داستان را بدانيم
-
يا حداقل يك بخش را
-
876
-
و من بايد باور كنم كه تو آنرا خوانده اي ؟
-
877
-
بله قربان
-
كسي ديگر هم خوانده ؟
-
878
-
نه قربان
-
پس بگذار اين را كاملا برايت روشن كنم
-
879
-
محتويات اين كتاب ، يك مورد امنيت ملي است
-
880
-
پايه ريزي يك حمله به شخصيت اعضاي حزب ما
-
881
-
! و تهاجمي به وظيفه شناسي و وفاداري
-
882
-
تا زماني كه صحت مطالب آن تاييد نشده باشند
-
883
-
آنها يك مشت اسناد جعل شده
-
به وسيله تروريست به حساب خواهند آمد
-
884
-
يا خيالات يك عضو سابق حزب
-
885
-
كه به دلايل رواني ، عضويتش باطل شده
-
886
-
و گفتگو در مورد محتويات اين اسناد
-
887
-
به عنوان توطئه عليه امنيت
-
888
-
و خيانت تلقي خواهد شد
-
889
-
متوجه شديد آقاي فينچ !؟
-
بله قربان
-
890
-
كارت را درست انجام بده
-
891
-
از فكرت خارجش كن
-
892
-
بيست و سوم ماه مي
-
893
-
اولين دسته از سوژهها امروز رسيدند
-
894
-
و بايد قبول كنم كه خيلي هيجان زده هستم
-
895
-
اين ميتواند پايان عصر جديد باشد
-
896
-
... انرژي هسته اي
-
897
-
در دنياي كه يك ويروس ميتواند گروه بزرگي
-
از مردم را نابود كند ، بي معني است
-
898
-
و داراييهايشان را سالم باقي بگذارد
-
899
-
كنار هم
-
يالا
-
900
-
بيست و هفتم ماه مي
-
901
-
فرمانده "پروترو" به همراه يك كشيش از
-
"آزمايشگاه بازديد كرد . "پدر ليليام
-
902
-
كسي كه براي نظارت بر قوانين و حقوق
-
! به اينجا آمده
-
903
-
"اين مسئله من را نگران كرده است ولي فرمانده "پروترو
-
به من اطمينان داد كه مشكلي نخواهد بود
-
904
-
" دوم ماه "جون
-
905
-
من فكر ميكنم اگر اين افراد ميدانستند كه
-
چطور به كشورشان كمك خواهند كرد
-
906
-
بشيوه ديگري رفتار ميكردند
-
907
-
آنها خيلي ضعيف و حساسند
-
هيچوقت توي چشمانم نگاه نميكنند
-
908
-
دارم ازشان متنفر ميشوم
-
909
-
هجدهم ماه آگوست
-
910
-
از هر چهار گروه تا حالا 75 درصد ، مرده اند
-
911
-
هيچ الگوي قابل كنترلي تا حالا ديده نشده است
-
912
-
هجدهم ماه سپتامبر
-
913
-
موردي هست كه مرا اميدوار ميكند
-
914
-
او نشان ميدهد كه سيستم ايمني بدن
-
هنوز رشد نكرده است
-
915
-
من نوعي از سلولها را توي خون او ديدم
-
كه تا حالا نميشناختم
-
916
-
! جهشهاي ژنتيكي شروع ميشوند
-
917
-
رشد غيرعادي عكس العملهاي ماهيچه ها
-
918
-
سوژه ميگفت : نميتواند چيزي را بخاطر بياورد
-
919
-
اينکه كي است و اهل كجاست
-
920
-
هر كسي كه باشد الان كليد روياهاي ماست
-
921
-
و اميدوارم كه همه اينها بيهوده نبوده باشد
-
922
-
پنجم ماه نوامبر
-
923
-
ديشب شروع شد ، نزديك نيمه شب
-
924
-
اولين انفجار، در اتاق پزشكي را كاملا باز كرد
-
925
-
نتيجه همه كارهايم ، بر باد رفت
-
926
-
وقتي او را ديدم ، داشتم سعي ميكردم
-
بفهمم چه اتفاقي افتاده
-
927
-
مردي از اتاق پنج
-
928
-
به من نگاه ميكرد
-
929
-
البته نه با چشم ؛ چون ديگر چشم نداشت
-
930
-
ولي ميدانستم كه دارد به من نگاه ميكند
-
931
-
! خدايا
-
932
-
چكار كردم ؟
-
933
-
چي درست ميكني ؟
-
934
-
"ما بهش ميگفتيم "تخم مرغ توي سبد
-
مادرم درست ميكرد
-
935
-
اين عجيبه
-
چي ؟
-
936
-
اولين صبحي كه با او بودم
-
برايم همينجور تخم مرغ درست كرد
-
937
-
واقعا ؟
-
قسم ميخورم
-
938
-
آن يك تصادف بود ، اگر چه توضيحي هم وجود دارد
-
939
-
هست ؟
-
! بله ، ايوي
-
940
-
من "وي" هستم
-
941
-
بالاخره حقيقت را ميفهمي
-
942
-
گيج شدي ، ميدونم
-
943
-
... باورش سخت است ولي اون پايين
-
944
-
يك ماشين مرگبار و خطرناك هست
-
"براي هواداران نقاب "فاوكس
-
945
-
"اين خنده دار نيست "گوردون
-
946
-
بله ميدانم
-
من بدون يك دستگاه پخش صوت هيچي نيستم
-
947
-
من آدمهايي را ديدم كه
-
بخاطر كمتر از اين ، رفتند زندان
-
948
-
البته ، او درست ميگفت ؛ اينطور نيست ؟
-
949
-
اين كشور مشكل دارد
-
950
-
! صبح به خير بازرس
-
951
-
زود آمدي
-
952
-
مشكلي هست ؟
-
! خوب به نظر نمي آييد ، قربان
-
953
-
! ميخواهم يه سوال بپرسم ، دومينيك
-
954
-
! برايم مهم نيست كه جوابم را بدهي يا نه
-
955
-
فقط ميخواهم با صداي بلند بگويم
-
956
-
ولي ميخواهم مطمئن بشوم كه بين خودمان ميماند
-
957
-
... بله ، البته ، ولي
-
958
-
در مورد آن تروريست است ؟
-
959
-
نه
-
960
-
خب ، چي است و چي شده ؟
-
961
-
سوال من در مورد واقعه "سنت مري " است
-
962
-
"و همچنين تصفيه خانه "تري واتر
-
963
-
سوالي كه 24 ساعته نگذاشته ، بخوابم
-
964
-
سوال اينست
-
965
-
فرض كن كه
-
966
-
بدترين و وحشتناكترين حمله بيولوژيكي
-
در تاريخ اين كشور
-
967
-
كار افراطيها نبوده باشد
-
968
-
، متوجه نميشوم ، كار آنها بوده
-
گرفتنشان ، وادار به اعتراف شده
-
969
-
و اعدام شدند
-
970
-
و احتمالا اين اتفاق افتاده
-
971
-
، ولي من با ديدن اين زنجيره حوادث
-
972
-
و اتفاقات ، بايد بپرسم
-
973
-
اگر ماجرا به آن صورت نبوده باشد و كسي
-
ديگر آن ويروس را منتشر كرده باشد ، چي ؟
-
974
-
اگر كسي ديگر آدمها را كشته باشد ، چي ؟
-
975
-
دلت ميخواهد واقعا بداني او كي بوده ؟
-
976
-
حتما
-
977
-
حتي اگر آن شخص مأمور حکومت هم بوده باشد ؟
-
978
-
اين سوال من است
-
979
-
... اگر حكومت مسوول
-
980
-
...اتفاقات "سنت مري" و "تري واتر" بوده باشد
-
981
-
اگر حكومت مسوول مرگ صدها هزار انسان بوده باشد
-
982
-
باز هم واقعا ميخواهي بداني ؟
-
983
-
اين خونين ترين و سردترين تظاهرات سال خواهد بود
-
984
-
اگر باز هم اينطور حرف بزنيم
-
موقعيت حزبي را از دست ميدهيم
-
985
-
آنها يك مشت دروغگوي رياكار هستند
-
بس کن ، ميتواني ؟
-
986
-
: بر پايه نظر سنجيها بايد اعلام كنم
-
987
-
هشتاد درصد مردم عقيده دارند كه
-
اون تروريست هنوز زنده است
-
988
-
... ما همچنين يك رشد 12 درصدي را
-
989
-
در نظرات مثبت داشتيم
-
990
-
! آقاي كريدي
-
ما به بهترين راهي كه بتوانيم حل و فصلش ميكنيم
-
991
-
دستگيريها به اندازه اي زياد شده كه با
-
دوران پاك سازي برابري ميكنند
-
992
-
من از دستگيريها بيشتر ميخواهم ! نتيجه ميخواهم
-
993
-
اينها براي چيست ؟
-
بزرگداشت
-
994
-
بزرگداشت چي ؟
-
995
-
من فكر ميكنم اين بهترين نمايشي است
-
كه تا حالا داشته ايم
-
996
-
! عصر به خير خانمها و آقايان
-
997
-
امشب برايتان يك نمايش فوق العاده داريم
-
998
-
باورتان نخواهد شد ؛ در واقع من هم باورم نميشود
-
999
-
... لطفا خوش آمد بگوييد به
-
1000
-
صدر اعظم كشورمان آدام ستلر
-
1001
-
نه
-
نه ، ممكن نيست
-
1002
-
ما متنهاي سانسور شده را كنار گذاشتيم و اين را
-
كه امروز صبح نوشتم ، تصويربرداري كرديم
-
1003
-
! خداي من
-
1004
-
صدر اعظم ، صدراعظم
-
1005
-
من ميدانم كه شما اخيرا" تحت فشار زيادي بوده ايد
-
1006
-
از وقتي كه اين اعمال تروريستي شروع شد
-
1007
-
و ما فكر كرديم كه اين فكر خوبي است كه به
-
! آرامش اعصاب شما كمك كنيم . دخترها
-
1008
-
شير گرم ، چيزي بهتر از اون نيست
-
1009
-
ميدانم كه از يك ليوان شبانه اش ، لذت ميبريد
-
1010
-
از وقتي كه يك پسر بودم
-
1011
-
! ولي شما اشتباه ميكنيد آقاي ديتريك
-
1012
-
تروريست هيچوقت يك خطر جدي نبوده است
-
واقعا ؟
-
1013
-
صدراعظم ، صدراعظم
-
1014
-
يعني شما ميگوييد كه او زنده نيست ؟
-
1015
-
تروريست از بين رفته
-
1016
-
خداي من ! جناب صدر اعظم نگاه كنيد
-
1017
-
تروريست
-
1018
-
تروريست
-
1019
-
بگيريدش
-
1020
-
! آه عزيزم
-
1021
-
در آخر
-
1022
-
و حالا براي اينكه همه ببينند
-
1023
-
خودش است
-
1024
-
مرا ول كنيد . من صدراعظم شما هستم
-
1025
-
زرنگي . من صدراعظم هستم
-
1026
-
رياكار
-
1027
-
سربازها ، دستگيرش کنيد
-
1028
-
بشما دستور ميدهم به اين دروغگو شليك كنيد
-
دروغگو
-
1029
-
! جاعل
-
! کلاهبردار
-
1030
-
! آماده
-
! هدف
-
1031
-
! آتش
-
! آتش
-
1032
-
آنها چكار ميكنند ؟ پيدايمان ميكنند
-
1033
-
ما پر بيننده ترين برنامه تلويزيوني را داشتيم
-
1034
-
تو مامور من هستي ، براي همين بهت پول ميدهم
-
1035
-
از من حفاظت كن
-
1036
-
بايد به جاي مامان استخدامت ميكردم
-
1037
-
تو ديوانه اي
-
1038
-
همه چيز براي تو شوخي است ؟
-
نه ، فقط چيزهاي مهم
-
1039
-
اگر پيدات كنند چي ؟
-
ميگويم چه اتفاقي ميافتد
-
1040
-
بايد به نوعي معذرت خواهي كنم
-
1041
-
ضمنا" ، درصد بينندهها زياد ميشود
-
1042
-
به من اعتماد داشته باش
-
1043
-
! گوردن
-
1044
-
يالا ايوي ! پنهان شو
-
1045
-
! خنده دار نبود ، دلقك
|
4 |
01:06:57.469 |
01:06:58.995 |
|
-
گرفتمت
-
نه ، نه
-
1047
-
ميداني بخاطر چي اينجا هستي ، ايوي هاموند ؟
-
1048
-
خواهش ميكنم
-
1049
-
تو متهم به سه فقره قتل هستي
-
1050
-
بمبگذاري در اماكن دولتي و
-
! توطئه و همكاري با تروريستها
-
1051
-
خيانت و آشوب
-
1052
-
حكم نهايي اين اتهامات اعدام است
-
1053
-
فقط يک شانس داري ؛
-
يک شانس براي نجات زندگيت
-
1054
-
... تو بايد در مورد هويت يا مكان زندگي
-
1055
-
شخصي كه با نام اختصاري "وي"شناخته
-
ميشود ، اطلاعات بدهي
-
1056
-
اگر اطلاعات تو منجر به دستگيري او بشود
-
1057
-
تو از اين مكان سريعا آزاد خواهي شد
-
1058
-
متوجه هستي چي ميگويم ؟
-
1059
-
! ميتواني به زندگي برگردي ، خانم هاموند
|
5 |
01:07:54.585 |
01:07:57.846 |
|
-
تنها كاري كه بايد انجام بدهي ، همكاريست
-
1061
-
رويش كار كنيد
-
1062
-
ميدانم كه حرفم را باور نميكني
-
ولي اين يكي از شگردهاي آنها نيست
-
1063
-
برايم مهم نيست
-
1064
-
من ، منم
-
1065
-
اسم من والريه
-
1066
-
فكر نميكنم زياد زنده بمانم ؛ براي همين
-
ميخواهم در مورد زندگيم با كسي صحبت كنم
-
1067
-
اين تنها نوشته ايست كه در مورد زندگي من وجود دارد
-
1068
-
و دارم آن را روي كاغذ توالت مينويسم
-
1069
-
من در سال 1985 در "ناتينگهام" به دنيا آمدم
-
1070
-
از آن سالها به غيراز باران چيز زيادي يادم نمي آيد
-
1071
-
مادربزرگم در "تاتلوود" يك مزرعه داشت
-
1072
-
و او بود كه به من گفت : خدا توي باران است
-
1073
-
يازده سالم تمام شده بود و
-
به مدرسه ادبيات دخترانه رفته بودم
-
1074
-
توي مدرسه بود كه اولين
-
! دوست دخترم را ديدم
-
1075
-
اسمش سارا بود
-
1076
-
اين مال او بود
-
1077
-
قشنگ بودند
-
1078
-
من فكر ميكردم كه ما همديگر را براي هميشه
-
! دوست خواهيم داشت
-
1079
-
يادم هست كه معلم به ما گفت : که
-
1080
-
اين هم يكي از مراحل بلوغه
-
! كه آدمها انكارش ميكنند
-
1081
-
سارا انكار كرد
-
1082
-
من نكردم
-
1083
-
در سال 2002 عاشق دختري به اسم "كريستينا" شدم
-
1084
-
و همان سال از پدر و مادرم جدا شدم
-
1085
-
البته بدون وجود "كريستينا" اين
-
كار برايم غيرممكن بود
-
1086
-
پدرم به من نگاه نكرد فقط گفت
-
كه بروم و ديگر برنگردم
-
1087
-
مادرم چيزي نگفت
-
1088
-
من فقط واقعيت را به آنها گفتم
-
آيا اين خيلي خودخواهانه بود ! ؟
-
1089
-
! ماهمديگر را كامل ميكرديم و اين تنها چيزي
-
بود كه داشتيم
-
1090
-
اين آخرين تكه از وجود ما بود
-
1091
-
... ولي با همين تكه
-
1092
-
ما آزاد بوديم
-
1093
-
اين اوضاع هر وقت كه بخواهي تمام ميشود
-
1094
-
فقط بگو او كجاست
-
نميدانم
-
1095
-
من هميشه ميدانستم كه از زندگيم چي ميخواهم
-
1096
-
در سال 2015 من در اولين فيلمم بازي كردم
-
اسمش "نمک آپارتمان" بود
-
1097
-
اين مهمترين نقش توي زندگيم بود
-
نه به خاطر بازيگري
-
1098
-
بلكه به اين دليل كه با "روث" آشنا شدم
-
1099
-
اولين باري كه همديگر را بوسيديم
-
1100
-
فهميدم كه غير از لبهاي او
-
! نميخواهم هيچ لب ديگري را ببوسم
-
1101
-
ما با هم به آپارتماني كوچك در لندن
-
نقل مكان كرديم
-
1102
-
او توي گلدانهاي پنجره براي من
-
گلهاي "اسكارلت كارسون" پرورش ميداد
-
1103
-
و خانه هميشه بوي گل رز ميداد
-
1104
-
! ان سالها ، بهترين سالهاي زندگيم بود
-
1105
-
ولي جنگ در آمريكا بد و بدتر شد
-
و سرانجام به لندن كشيده شد
-
1106
-
طرحي كه به وسيله معاون وزرات دفاع
-
يعني "آدام ستلر" پيشنهاد شده بود
-
1107
-
باقيمانده ايستگاهها را هم تعطيل كرد
-
1108
-
بعد از آن ديگر گل رزي هم نبود
-
1109
-
براي هيچ كس
-
1110
-
تو دوام نمي آوري
-
1111
-
و همين جا ميميري
-
1112
-
چرا از كسي حمايت ميكني كه
-
براي تو هيچ ارزشي قائل نيست ؟
-
1113
-
يادم مي آيد كه چطور معني كلمات تغيير ميكرد
-
1114
-
كلمات نا آشنايي مثل (محرمانه) و (ندامت) وحشتناك
-
ميشدند
-
1115
-
و كلماتي مثل (مراتب وفاداري) و (اطاعت) قدرتمند
-
ميشدند
-
1116
-
چطور متفاوت بودن ، خطرآفرين شد ! ؟
-
1117
-
... من هنوز هم نفهميده ام
-
1118
-
كه چرا "تونها" آنقدر از ما متنفر بودند
-
1119
-
آنها "روث" را وقتيکه براي خريد بيرون رفته بود ، گرفتند
-
1120
-
تا آنزمان ، اينقدر گريه نكرده بودم
-
1121
-
طولي نكشيد كه به سراغ من هم آمدند
-
1122
-
چقدر عجيب بود كه زندگي من بايد
-
در اينچنين مكان وحشتناكي تمام بشود
-
1123
-
در آن سه سال از كسي معذرت خواهي نكردم
-
1124
-
من اينجا خواهم مرد
-
1125
-
ذره ذره وجودم متلاشي خواهد شد
-
1126
-
تمام ذراتم
-
1127
-
همه غير از يك ذره
-
1128
-
يك ذره
-
1129
-
ذره اي كوچك و لطيف
-
1130
-
و اين تنها چيزيست كه در دنيا ارزش دارد
-
1131
-
و ما نبايد هرگز گمش كنيم يا از دستش
-
بدهيم . نبايد بگذاريم كه آنها ، از ما بگيرندش
-
1132
-
اميدوارم هركجا كه هستي
-
بتواني از اينجا فرار كني
-
1133
-
! اميدوارم كه شرايط جهان تغيير كند و اوضاع بهتر بشود
-
1134
-
ولي مهمتر از همه اميدوارم كه منظورم را
-
بفهمي وقتي كه ميگويم
-
1135
-
... حتي اگر نشناسمت
-
1136
-
.... حتي اگر هرگز نتوانيم همديگر را ببينيم
-
1137
-
... با هم بخنديم و گريه كنيم
-
1138
-
يا ببوسمت
-
1139
-
ولي دوستت دارم
-
1140
-
با تمام وجودم
-
1141
-
دوستت دارم
-
1142
-
والري
-
1143
-
من بايد به اطلاعت برسانم كه شما
-
در دادگاه ويژه محكوم شده ايد
-
1144
-
و در صورتي كه با ماهمكاري نكني
-
اعدام خواهي شد
-
1145
-
ميفهمي چي دارم بهت ميگويم ؟
-
1146
-
بله
-
آماده همكاري هستي ؟
-
1147
-
نه
-
بسيار خوب
-
1148
-
خانم هاموند رو به سلولش برگردانيد
-
1149
-
گروه اعدام را آماده كنيد
-
1150
-
و ببريدش به پشت ساختمان واعدامش کنيد
-
1151
-
وقتشه
-
1152
-
من آماده ام
-
1153
-
ببين ، تنها چيزي كه آنها ميخواهند مقداري اطلاعات است
-
1154
-
فقط يه چيزي بهشان بگو
-
1155
-
ممنون
-
1156
-
ولي من پشت ديوار ساختمان اعدام خواهم شد
-
1157
-
خوب پس تو ديگه از چيزي نخواهي ترسيد
-
! و كاملا آزاد خواهي بود
-
1158
-
چي ؟
-
1159
-
! سلام ايوي
-
1160
-
تو
-
1161
-
تو بودي ؟
-
بله
-
1162
-
اون واقعا تو نبودي ؟
-
1163
-
گوردون بود ؟
-
متاسفم ، آقاي ديتريكت مرده
-
1164
-
ولي او كه بازداشت شده
-
1165
-
ولي وقتي كه توي خانه اش
-
! يك قرآن پيدا كردند ، اعدام شد
-
1166
-
! خداي من
-
1167
-
خوشبختانه قبل از اينكه آنها بگيرنت من گرفتمت
-
تو منو گرفتي ؟
-
1168
-
تو با من اينكاررا كردي ؟
-
1169
-
تو موهاي من را تراشيدي ؟
-
1170
-
تو من را شكنجه كردي ؟
-
1171
-
تو من را شكنجه كردي ؟
-
1172
-
چرا ؟
-
1173
-
تو گفتي كه آرزويت اينست كه بدون ترس زندگي
-
كني . اي كاش راه ساده تري هم مي بود
-
1174
-
ولي نبود
-
1175
-
ميدانم كه شايد هرگز من را نبخشي
-
1176
-
ولي اگر ميدانستي كه چقدر براي من سخت بود
-
1177
-
من هر روز چيزي را كه تو الان در من
-
مي بيني در خودم مي ديدم
-
1178
-
هر روز ميخواستم تمامش كنم
-
1179
-
ولي هر روزي كه تو در مقابل تسليم شدن مقاومت
-
ميكردي من هم ناچار به ادامه ميشدم
-
1180
-
تو مريضي ، تو شيطاني
-
1181
-
، تو ميتوانستي تمامش كني
-
ميتوانستي تسليم بشوي ، ولي نشدي
-
1182
-
چرا ؟
-
ولم كن . ازت متنفرم
-
1183
-
خودشه ، من هم اول فكر ميكردم
-
كه اين حس نفرت است
-
1184
-
! نفرت تمام چيزي بود كه ميشناختم
-
تمام دنياي من را ساخته بود
-
1185
-
نفرت به من آموخته بود كه چطور غذا بخورم
-
چطور بنوشم و چطور بخوابم
-
1186
-
و فكر ميكردم با تمام اين نفرتي كه توي
-
رگهايم جريان دارد ، خواهم مرد
-
1187
-
ولي بعدا" اتفاقي افتاد
-
1188
-
همان اتفاقي كه الان براي تو افتاده است
-
1189
-
خفه شو! نميخواهم به دروغهايت گوش كنم
-
1190
-
پدرت گفت كه هنرمندان براي بيان حقيقت
-
! دروغ هم ميگويند
-
1191
-
بله ، من دروغ گفتم
-
1192
-
ولي چون بهش اعتقاد داشتي
-
به حقيقتي در مورد خودت پي بردي
-
1193
-
نه
-
چيزي كه توي زندان حقيقت بود الان هم حقيقت است
-
1194
-
احساسي كه تو در زندان داشتي
-
1195
-
من ديگر نميتوانم احساس كنم
-
1196
-
ايوي ! ازش فرار نكن
-
! تو تمام زندگيت را در حال فرار بوده اي
-
1197
-
نميتوانم نفس بكشم
-
1198
-
من تنگي نفس دارم
-
1199
-
! به من گوش كن ايوي
-
1200
-
اين مهمترين لحظه زندگي توست . آنرا بپذير
-
1201
-
آنها پدر، مادر و برادرت را ازتو گرفتند
-
1202
-
آنها تو را به زندان انداختند و به غير از
-
زندگيت ، همه چيز را از تو گرفتند
-
1203
-
و تو به همه اينها اعتقاد داري . نداري ؟
-
1204
-
تنها چيزي كه برايت مانده بود ، زندگيت بود
-
1205
-
لطفا
-
و چيز ديگر را هم پيدا كردي
-
1206
-
تو در آن زندان چيزي را پيدا كردي
-
كه برايت از زندگي مهمتر بود
-
1207
-
... وقتي آنها تو را تهديد به مرگ كردند
-
1208
-
تو به آنها گفتي كه براي مرگ آماده اي
-
1209
-
ايوي ! تو با مرگ روبرو شدي
-
1210
-
ولي آرام بودي
-
1211
-
حالا هم سعي كن همان احساس را داشته باشي
-
1212
-
! خدايا
-
1213
-
حس ميكنم
-
1214
-
بله ؟
-
1215
-
گيج هستم
-
1216
-
به هوا احتياج دارم
-
1217
-
به هواي بيرون احتياج دارم
-
1218
-
اينجا يك آسانسور هست كه
-
ما را به پشت بام ميبرد
-
1219
-
خدا توي باران است
-
1220
-
! وي
-
1221
-
من ميرم
-
1222
-
توي اين 872 آهنگ وجود داره
-
1223
-
من همه را گوش كردم ولي با هيچكدام نرقصيدم
-
1224
-
صداي من را نميشنوي ؟
-
بله
-
1225
-
من نميتوانم اينجا بمانم
-
1226
-
ميدانم
-
1227
-
براي همين هم درها ديگر قفل نيستند
-
1228
-
من ميخواستم اين يادداشت را نگه دارم ولي
-
1229
-
وقتي فهميدم كه تو آنرا نوشته اي ، پشيمان شدم
-
1230
-
من ننوشته ام
-
1231
-
ميتوانم قبل از رفتن چيزي نشانت بدهم ؟
-
1232
-
پس اون واقعي بوده ؟
-
بله
-
1233
-
خوشگل بوده
-
1234
-
ميشناختيش ؟
-
نه
-
1235
-
اون نامه را قبل از مرگش نوشته بود
-
1236
-
و همانطوري به دست من رسيد كه به دست تو هم رسيد
-
1237
-
پس اون اتفاقات واقعا" افتاده اند ؟
-
1238
-
بله
-
و تو هم كنار سلول او زنداني بودي
-
1239
-
و اين همه ماجرا بوده
-
1240
-
و تو برگشتي سراغشان براي انتقام
-
از كاري كه با او كرده اند
-
1241
-
و كاري كه با تو كردند
-
اتفاقي كه براي من افتاد من را ساخت
-
1242
-
اين يك قانون جهان هستي است
-
1243
-
! هرعملي يك عكس العمل موافق و مخالف دارد
-
1244
-
تو اينجوري به قضيه نگاه ميكني ؟
-
1245
-
مثل يك معادله ؟
-
اتفاقي كه بر من گذشت هولناك بود
-
1246
-
و از تو يك هيولا ساخت
-
1247
-
ميداني به کجا ميروي ؟
-
نه
-
1248
-
اين قضه قبلا" من را ميترسانيد
-
1249
-
ولي فكر ميكنم كه بايد ازتو تشكر كنم
-
1250
-
ممنونم
-
1251
-
خداحافظ
-
1252
-
! ايوي
-
1253
-
ميتوانم چيزي ازتو بخواهم ؟
-
1254
-
اگر بتوانم يك آرزو داشته باشم
-
آرزوم اينست كه يكبار ديگر بتوانم ببينمت
-
1255
-
قبل از 5 نوامبر
-
1256
-
باشه
-
1257
-
ممنون
-
1258
-
جناب صدراعظم ! ميدانم كه هيچكس تمايلي
-
... به اين بحث نداره ولي
-
1259
-
اگر قراره كه ما براي هر حادثه اي آماده باشيم
-
1260
-
نبايد اين مساله را ناديده بگيريم
-
1261
-
گزارشي كه پيش روي شماست
-
به وسيله متخصصين مواد منفجره تهيه شده است
-
1262
-
... و ميگويد كه
-
1263
-
! منطقي ترين روشي كه تروريست
-
... ميتواند از آن استفاده كند
-
1264
-
حمله هوايي ميتواند باشد
-
1265
-
... البته گزارش ديگري هم هست كه
-
1266
-
حمله زيرزميني از راه تونلهاي زير ساختمان
-
مجلس را پيشنهاد ميكند
-
1267
-
هر چند كاملا" بسته شده اند
-
1268
-
چه كسي اين گزارش را آماده كرده ؟
-
1269
-
سربازرس فينچ
-
1270
-
آقاي فينچ ! شما مدركي هم براي اين ادعا داريد ؟
-
1271
-
نه قربان ، فقط حس ميزنم
-
1272
-
... اگر من از يك چيز مطمئن باشم بازرس
-
1273
-
اون اينست كه اين حكومت با
-
! احساسات شما پابرجا نخواهد ماند
-
1274
-
آقاي داسكومب ! ما الان به يك چيز احتياج داريم
-
1275
-
و آن هم يك پيام واضح و روشن به ملت است
-
1276
-
اين پيام بايد در تمام روزنامهها نوشته بشود
-
1277
-
از تمامي راديوها شنيده بشود و
-
در تمام كانالهاي تلويزيون نمايش داده شود
-
1278
-
اين پيام بايد در تمامي شبكه ها پخش شود
-
1279
-
من ميخواهم كه اين كشور متوجه بشود
-
! كه ما در موقعيتي حساس قرار داريم
-
1280
-
همه زنان ، كودكان و مردان بايد بدانند
-
! كه ما چقدر به هرج ومرج نزديك شده ايم
-
1281
-
... همه
-
1282
-
همه بايد بفهمند كه چرا به اين حكومت احتياج دارند
-
1283
-
جنگ داخلي در آمريكا به اروپا هم نزديك ميشود
-
1284
-
كارشناسان ميگويند كه كمبود آب به دليل
-
كاهش بارندگي در سالهاي پيش است
-
1285
-
به گفته مقامات رسمي : آب جيره بندي خواهد شد
-
1286
-
پليس 9 مظنون را بازداشت كرد
-
1287
-
تو اين چرت وپرتها را باور ميكني ؟
-
1288
-
در بيرون از محوطه قرنطينه ، 27 نفر
-
به دليل حمله ميكروبي كشته شدند
-
1289
-
مقامات رسمي شاهدي را كه با
-
تروريست "وي" رابطه داشته ، معرفي كردند
-
1290
-
كه اين حادثه را به قضيه "سنت مري" مربوط ميكند
-
1291
-
دوست من در اداره اطلاعات به چيزهاي جديدي
-
رسيده است
-
1292
-
آنها سه نفر بودند
-
1293
-
جاسوس سري
-
1294
-
همه مامورهاي اطلاعاتي زير نظر آقاي "كريدي" بودند
-
1295
-
آلن پرسي ، رابرت كيسي ، ويليام راك وود
-
1296
-
روز بعد از انفجار سنت مري
-
1297
-
پرسي با يك گلوله و "كيز" در يك آتش سوزي كشته شدند
-
1298
-
ولي "روك وود" ناپديد شد
-
1299
-
اين ماجراها درد معده مرا برگردانده است
-
1300
-
"روك وود" ؟
-
1301
-
اون اسم
-
1302
-
لعنتي ! پرونده اطلاعاتيش دستكاري شده
-
1303
-
ولي او از كجا تو را پيدا كرده ؟
-
1304
-
چكار بايد بكنيم ؟
-
1305
-
من يك پليسم و بايد بفهمم
-
1306
-
وقتي رسيدم نامه اش را باز كرده بودند
-
1307
-
معده ام درد ميكند
-
1308
-
ديگر رسيده ايد بازرس
-
1309
-
به ما ميكروفن وصل نيست
-
1310
-
متاسفم ؛ ولي مردي در موقعيت من
-
در زندگيش بايد محتاطانه عمل کند
-
1311
-
تو براي ما اطلاعاتي داري ؟
-
نه شما اطلاعات احتياج نداريد
-
1312
-
همه اسمها و تاريخها توي مغز تو هست
-
1313
-
چيزي كه شما احتياج داريد يك قصه است
-
1314
-
ولي قصهها ميتوانند دروغ يا راست باشند
-
1315
-
اين ديگر به قضاوت شما بستگي دارد ، بازرس
-
1316
-
داستان ما هم مثل داستانهاي ديگر شروع ميشود
-
1317
-
يك سياستمدار جوان و آينده دار
-
1318
-
مردي شديدا" مذهبي و عضو حزب محافظه كار
-
1319
-
او فردي متعصب بود و براي قوانين سياست
-
هيچ ارزشي قائل نميشد
-
1320
-
هر چقدر كه قدرتمندتر ميشد
-
تعصباتش هم بيشتر آشكار ميشدند
-
1321
-
و هوادارنش مهاجم تر
-
1322
-
سرانجام ، او طرحي داد به اسم (امنيت ملي) و
-
1323
-
در ابتدا همه تصور ميكردند كه اين طرح فقط
-
! تحقيقات مسالمت آميز علمي است
-
1324
-
لذا بي توجه به هزينهها اين طرح دنبال شد
-
1325
-
ولي در واقع هدف اصلي اين طرح
-
كسب قدرت بيشتر بود
-
1326
-
! تسلط كامل و اطاعت محض
-
1327
-
اگر چه آن طرح پايان خشونت باري داشت
-
1328
-
ولي كوششهاي افراد دست اندركار
-
در آن پروژه بيهوده نبود
-
1329
-
حوادثي كه بعد از آن ، از خون يكي از
-
قربانيان ادامه پيدا كرد
-
1330
-
خطرناك ترين ويروسي را كه ميتواني
-
تصور کن
-
1331
-
و حالا تصور كن شما و فقط شما داروي آنرا
-
داشته باشيد
-
1332
-
حالا اگر هدف نهايي شما كسب قدرت باشد
-
چرا از آن به عنوان يك سلاح استفاده نكني ؟
-
1333
-
خوب ، در اين نقطه از داستان ما ، آقاي عنكبوت
-
وارد ماجرا ميشود
-
1334
-
مردي بي وجدان و بي اخلاق
-
1335
-
كه هدف ، برايش وسيله را توجيه ميكند
-
1336
-
او پيشنهاد كرد كه هدف آن سلاح ، نه دشمنان كشور
-
1337
-
بلكه خود كشور باشد
-
1338
-
براي افزايش تاثير حمله ، سه نقطه انتخاب شدند
-
1339
-
يك مدرسه ، يك ايستگاه مترو و يك تصفيه خانه آب
-
1340
-
! درهفتههاي اول هزاران نفر كشته شدند
-
1341
-
تصفيه خانه آلوده شد
-
1342
-
البته مقامات سعي كردند كه
-
! تاثيرات مرگبار آنرا كنترل كنند
-
1343
-
ولي تاثيرات مخربش از
-
راه مترو گسترش پيدا كرد
-
1344
-
با استفاده از رسانهها ، ترس و وحشت
-
گسترش پيدا نمود
-
1345
-
ايجاد تفرقه و گسست ميان مردم
-
و سرانجام هدف اصلي نمايان شد
-
1346
-
"قبل از واقعه "سنت مري
-
1347
-
هيچ كس نميتوانست نتيجه انتخابات
-
آن سال را پيش بيني بكند
-
1348
-
ولي انگار معجزه اي رخ داده باشد
-
1349
-
! بعضيها ميگفتند كه اراده خداوند در كار بوده
-
1350
-
ولي در واقع اين تأثير يك شركت داروسازي
-
بود كه به وسيله سران حزب اداره ميشد
-
1351
-
كه همه آنها را بسيار ثروتمند كرد
-
1352
-
يك سال بعد چند نفر افراطي
-
در مورد حادثه دستگير و اعدام شدند
-
1353
-
و يك بناي ياد بود هم به ياد قربانيان حادثه ساخته شد
-
1354
-
ولي هدف اصلي اين پروژه در واقع ايجاد وحشت بود
-
1355
-
وحشت به ابزار اصلي حكومت تبديل شد
-
1356
-
... و مسولان اصلي كشور
-
1357
-
توسط صدر اعظم جديد منصوب شدند
-
1358
-
بقيه ماجرا به گفته آنها تاريخ بود
-
1359
-
تو ميتواني اينها را اثبات كني ؟
-
من كه ديگر وجود خارجي ندارم
-
1360
-
بسيار خوب ، ما ميخواهيم شما را
-
تحت حفاظت قرار دهيم
-
1361
-
بله ، ميدانم
-
1362
-
ولي اگر به آن اطلاعات احتياج داريد
-
بايد كاري را كه من ميگويم ، انجام دهيد
-
1363
-
كريدي" را بصورت 24 ساعته تحت نظر بگيريد"
-
1364
-
وقتي كه من مطمئن شدم
-
او ديگر توي كارهاي من فضولي نميكند
-
1365
-
با شما دوباره تماس ميگيرم
-
1366
-
تا آن موقع خداحافظ
-
1367
-
روك وود
-
1368
-
چرا قبلا" خودت را نشان ندادي ؟
-
1369
-
منتظر چي بودي ؟
-
1370
-
منتظر تو بازرس
-
1371
-
به تو احتياج داشتم
-
1372
-
او اينجا چكار ميكنه ؟
-
1373
-
كريدي خزنده ! من كه نميخواهم بدانم
-
1374
-
! صدراعظم ديگر نميتواند به شما اعتماد كند
-
آقاي کريدي ، درسته ؟
-
1375
-
و ما هر دو ميدانيم چرا
-
1376
-
... بعد از اينكه ساختمان مجلس را منفجر كردم
-
1377
-
تنها شانس صدراعظم اينست كه
-
كسي را بعنوان مقصر معرفي كند
-
1378
-
و او كي خواهد بود ؟
-
1379
-
! شما آقاي كريدي
-
1380
-
مردي به باهوشي شما حتما به اين موضوع فكر كرده
-
1381
-
مردي به باهوشي شما حتما نقشه اي هم داره
-
1382
-
به همين دليل هم هست كه
-
صدراعظم "ساتلر" ديگر به تو اعتماد ندارد
-
1383
-
به همين دليل است كه الان تحت نظرهستيد
-
1384
-
و به همين دليل در تمام خانه شما
-
دوربين كار گذاشته شده است
-
1385
-
و ميكروفون روي تمام تلفنها
-
1386
-
کنترل کامل
-
1387
-
مردي به باهوشي شما حتما ميداند
-
1388
-
چي ميخواهي ؟
-
1389
-
ساتلر
-
1390
-
آقاي كريدي ! ميدانيد كه اين اتفاق خواهد افتاد
-
1391
-
ميدانستي كه روزي يا تو بايد بماني يا ساتلر
-
1392
-
به همين دليل هم "ساتلر" يك مخفيگاه زيرزميني
-
براي خودش درست كرده است
-
1393
-
و باز به همين دليل تو هم آدمهاي خودت را
-
نزديك "ساتلر" کاشته اي
-
1394
-
مرداني كه فقط منتظر دستور تو هستند
-
1395
-
چه چيزي من را از اين قضيه نجات ميدهد ؟
-
1396
-
من
-
1397
-
اگر قبول كردي روي در جلويي
-
يک علامت ضربدر بزن
-
1398
-
چرا بايد به تو اعتماد كنم ؟
-
1399
-
چون فقط اينطوري دست از سرت برميدارم
-
1400
-
موندگو ! گذشته خودت بود كه نابودت كرد
-
نه شمشير من
-
1401
-
برويم بالا ؟
-
1402
-
تو درخت خودت را پيدا كردي
-
1403
-
چندين هفته است ، خبري نشده
-
1404
-
پس او منتظر چيست ؟
-
1405
-
بله ؟ بازرس تلفن براي شماست
-
1406
-
بله
-
شما سربازرس فينچ هستيد ؟
-
1407
-
بله
-
او كاپيتان كلارك است
-
1408
-
شماره 137 قبرستان منطقه سوسند
-
1409
-
پيدايش كرديم
-
كي را پيدا كرديد ؟
-
1410
-
ويليام رووكوود ، كسي كه دنبالش بوديد
-
1411
-
چند هفته پيش گزارشتان را ديدم
-
1412
-
پيدايش كردم
-
1413
-
اطلاعاتيها جسدش را برده بودند
-
بدون اسم و مشخصات ، تا الان
-
1414
-
ويليام رووكوود مرده ؟
-
بله ، بيست سال پيش
-
1415
-
لعنتي
-
1416
-
... پس اون آشغالي كه آنجا نشسته بود
-
1417
-
و هر چيزي را كه خواست به خورد من داد
-
1418
-
الان چكار بايد بكنيم بازرس !؟
-
1419
-
كاري را كه قبلا بايد ميكرديم
-
1420
-
او را پيدا ميكنيم
-
1421
-
... آقايان
-
1422
-
هر روزي كه به ماه نوامبر نزديكتر ميشويم
-
1423
-
هر روزي که آن مرد آزاد باشد
-
1424
-
براي ما يك شكست محسوب ميشود
-
1425
-
347 روز
-
1426
-
347 شكست
-
1427
-
جناب صدراعظم ! ما اختيار كافي نداريم
-
1428
-
ما داريم زير بي لياقتيهاي شما
-
! دفن ميشويم ، آقاي كريدي
-
1429
-
متوجه ام
-
1430
-
اريك فينچ
-
بله ؟
-
1431
-
لعنتي
-
1432
-
چند تا رسيده ؟
-
1433
-
تا جاي كه شمرده ايم هشت بسته
-
1434
-
هزاران عدد ديگر هم البته هست
-
يا مسيح
-
1435
-
هر كس كه اين ماسك را بزند ، بايد بازداشت بشود
-
1436
-
پولهايت را بده
-
1437
-
ما به محاصره درآمده ايم ، همه شهر ديوانه شده
-
1438
-
اين دقيقا چيزيست كه او ميخواهد
-
چي ؟
-
1439
-
هرج و مرج
-
1440
-
آقاي كريدي ! من شخص شما را
-
براي اين موضوع مقصر ميدانم
-
1441
-
مشكل اينست كه او ما را بهتر از خودمان ميشناسد
-
1442
-
براي همين ديشب من به "لارك هيل" رفتم
-
1443
-
آنجا كه قرنطينه است
-
بايد مي ديدم
-
1444
-
مدتها گذشته
-
1445
-
ولي وقتي آنجا بودم ، حس عجيبي داشتم
-
1446
-
ناگهان حس كردم كه همه چيز به هم ربط دارند
-
1447
-
انگار ميتوانستم كل ماجرا را ببينم
-
1448
-
يك زنجيره از حوادث كه
-
به منطقه "لارك هيل" مربوط ميشوند
-
1449
-
انگار ميتوانستم همه اتفاقاتي را كه افتاده ، ببينم
-
1450
-
و همه اتفاقاتي كه قراراست ، به وقوع بپيوندند
-
1451
-
هي ، تو
-
1452
-
مثل يك الگو كه جلوي چشمهايم قرار گرفت
-
1453
-
و متوجه شدم كه همه ما بخشي از او هستيم
-
1454
-
و توي دام افتاده ايم
-
1455
-
يعني ميداني چه اتفاقاتي قراره پيش بيايند
-
1456
-
نه ، فقط حس ميكنم
-
1457
-
ولي ميتوانم حدس بزنم
-
1458
-
با اين همه هرج و مرج ، بالاخره
-
يکي مرتکب اشتباهي ميشود
-
1459
-
... و وقتي آن اتفاق افتاد
-
1460
-
همه چيز نفرت انگيز ميشود
-
1461
-
آشوبگران در منطقه "بركستون" بازداشت شدند
-
1462
-
و بعد ، "ساتلر" تنها كاري را
-
كه خوب بلد است ، انجام ميدهد
-
1463
-
در آن زمان ، تنها كاري
-
كه "وي" انجام ميدهد ، حفظ نام خودش است
-
1464
-
... و بعد
-
1465
-
امشب شب بزرگيست
-
1466
-
آماده هستي ؟
-
1467
-
آماده ايم ؟
-
1468
-
براي اين آهنگ دلم تنگ شده بود
-
1469
-
فكر نميكردم برگردي
-
1470
-
گفتم كه برميگردم
-
1471
-
زيبا شدي
-
1472
-
ممنون
-
1473
-
ميتوانم بپرسم چطور نتوانستند
-
پيدايت کنند ؟
-
1474
-
يك شماره شناسايي جعلي
-
1475
-
بايد اعتراف كنم هر وقت كه
-
صداي آژير ميشنيدم ، نگران تو ميشدم
-
1476
-
من هم اوايل نگران بودم
-
1477
-
ولي يكروز كه براي خريد به فروشگاه رفته بودم
-
1478
-
يكي از دوستهايم توي صف پشت سر من قرار گرفت
-
1479
-
آنقدر عصبي شده بودم كه
-
پولهايم روي زمين افتاد
-
1480
-
... و دوستم پول را برداشت و
-
1481
-
به من برگردانيد
-
1482
-
او مستقيم توي چشمهاي من نگاه كرد
-
1483
-
ولي من را نشناخت
-
1484
-
كاري كه تو با من كردي واقعا جواب داد
-
1485
-
! برايت يک هديه دارم ايوي
-
1486
-
ولي قبل از اينكه بهت بدهم بايد چيزي ازتو بپرسم
-
1487
-
با من ميرقصي ؟
-
1488
-
حالا ؟ در آستانه انقلاب تو ؟
-
1489
-
انقلاب بدون رقص براي من هيچ ارزشي ندارد
-
1490
-
بدم نمي آيد
-
1491
-
امشب من مستقيما با ملت صحبت خواهم كرد
-
1492
-
وضعيت را كاملا برايشان روشن خواهم كرد
-
1493
-
امنيت اين ملت بستگي
-
به اطاعت و فرمانبرداري كامل دارد
-
1494
-
امشب ، هر معترض ، آشوبگر يا خائني
-
1495
-
مايه عبرت ديگران خواهد شد
-
1496
-
! جناب صدراعظم
-
يك احتمال وجود دارد كه ناديده گرفته شده
-
1497
-
و آن چيه آقاي داسكومب !؟
-
1498
-
فرض كنيم كه تروريست پيروز بشود
-
نخواهد شد
-
1499
-
... من ميدانم كه اين مساله چقدر نامطلوبست ولي
-
1500
-
اگر او موفق بشود و
-
اتفاقي براي ساختمان پيش بيايد
-
1501
-
تنها اتفاقي كه مي افتد ، تنها تغييري كه رخ ميدهد
-
1502
-
اينست كه فردا صبح به جاي روزنامه صبح
-
1503
-
من استعفاي آقاي كريدي ! را خواهم خواند
-
1504
-
آنها امشب خيلي ترسيده اند
-
1505
-
شنيده ام كه "ساتلر" امشب
-
ميخواهد يك اطلاعيه عمومي بدهد
-
1506
-
وقتش دارد ميرسد
-
1507
-
ماجراي نقابها فكر خوبي بود
-
1508
-
خيلي برايم عجيب بود كه
-
ناگهان صورت تو را همه جا ميديدم
-
1509
-
بي خيال من ، تو ميتواني كمكم كني
-
1510
-
براي تغييري كه
-
به كمك اختراع من رخ خواهد داد
-
1511
-
دوازده شب
-
1512
-
متوجه نميشوم
-
چي را ؟
-
1513
-
چطور تو توانستي
-
مهمترين اتفاق زندگي من باشي
-
1514
-
ولي من هنوز چيزي در مورد تو نميدانم
-
1515
-
من نميدانم كجا به دنيا آمده اي
-
پدر و مادرت كي بودند
-
1516
-
برادر يا خواهري داشتي ؟
-
1517
-
من حتي نميدانم تو چه شكلي هستي
-
1518
-
ايوي ! خواهش ميكنم
-
1519
-
زير اين نقاب چهره اي قرار گرفته
-
1520
-
كه چهره من نيست
-
1521
-
اون فقط مقداري ماهيچه و استخوانه
-
1522
-
نه چهره من
-
1523
-
ميفهمم
-
1524
-
ممنون
-
1525
-
وقت زيادي نمانده است
-
1526
-
چيزي هست كه بايد به تو بدهم
-
1527
-
من به ساختمان مجلس خواهم رفت
-
1528
-
تا حالا اينچنين چيزي نديده بودم
-
تانك ، ضد هوايي ، سربازها
-
1529
-
آرزو كن كسي امشب خودش را نشان ندهد
-
1530
-
ولي اگر شد فكر ميكني چه اتفاقي مي افتد ؟
-
1531
-
اتفاقي كه وقتي مردم بدون اسلحه
-
1532
-
جلوي آدمهاي مسلح بايستند ، مي افتد
-
1533
-
اين طرف
-
1534
-
ما هفتههاست كه داخل تونلها را ميگرديم
-
شما ميخواهيد اينجا چي پيدا كنيد ؟
-
1535
-
! بازرس
-
1536
-
همه دارند اشتباه ميكنند ، درسته ؟
-
1537
-
مترو؟
-
من فكر ميكردم آنها تمام وروديها را بسته اند
-
1538
-
بله بستند
-
1539
-
ده سال طول كشيد كه مسيرش را باز كردم
-
1540
-
بگذار نشانت بدهم
-
1541
-
اين راه به ساختمان مجلس ختم ميشود ؟
-
1542
-
بله
-
1543
-
پس واقعا آن اتفاق مي افتد ؟
-
1544
-
بله اگر تو مايل باشي
-
1545
-
چي ؟
-
اين هديه من به توست ، ايوي
-
1546
-
، همه چيزي كه دارم
-
كتابهايم ، خانه ام ، نمايشگاه
-
1547
-
. همه را براي تو ميگذارم
-
ميتواني هر كاري كه دوست داري با اينها بكني
-
1548
-
اين هم يك حقه ديگر است ؟
-
1549
-
نه ، نه ، ديگر حقه اي در كار نيست
-
1550
-
فقط حقيقت
-
1551
-
و حقيقت اينست كه باعث شدي من به اشتباه خودم پي ببرم
-
1552
-
و اون اينست كه تصميم براي
-
به حركت درآوردن اين قطار با من نيست
-
1553
-
چر ا؟
-
... براي اينكه
-
1554
-
جهاني كه من به اون تعلق دارم
-
و بهش شكل دادم امشب به پايان ميرسد
-
1555
-
و فردا جهاني تازه متولد خواهد شد
-
1556
-
كه آدمها ، خودشان براي ساختنش مختار هستند
-
1557
-
تو كجا ميروي ؟
-
1558
-
! زمانش رسيده كه به سراغ خالقم بروم
-
1559
-
همه كارهايي را كه با من كرد تلافي كنم
-
1560
-
وي ! صبر كن نبايد اين كار را بكني
-
1561
-
بگذار بره ، ما ميتوانيم با هم از اينجا برويم
-
1562
-
نه ! تو در مورد من درست ميگفتي
-
1563
-
من جايي براي ماندن ندارم
-
1564
-
تمام چيزي كه من ميخواستم
-
در انتهاي اين تونل است
-
1565
-
اين درست نيست
-
1566
-
نميتوانم
-
1567
-
ملت وفادار
-
1568
-
امشب كشور ما
-
1569
-
كه بخاطرش ايستادگي ميكنيم
-
1570
-
و همه چيزهايي كه براي ما با ارزشند
-
1571
-
با توطئه اي وحشتناك روبرو شده است
-
1572
-
منطقه امنه
-
1573
-
و آن حمله اي خطرناك به امنيت ملي است كه
-
1574
-
البته بي جواب هم نخواهد ماند
-
1575
-
كجاست ؟
-
1576
-
يا بدون مجازات
-
1577
-
پني براي يک نفر
-
1578
-
يك مهره نفوذي دشمن
-
كه ميخواهد بين ما تفرقه بياندازد
-
1579
-
و بنيانهاي اين ملت عزيز را نابود كند
-
1580
-
من به قول خودم عمل كردم ، تو چي ؟
-
1581
-
درش بياريد
-
1582
-
امشب ، مابايد استوار و پابرجا باشيم
-
1583
-
بايد مصمم باشيم
-
1584
-
ولي بيشتر از همه بايد اتحاد را حفظ كنيم
-
1585
-
افرادي كه امشب در خيابانها بازداشت بشوند
-
1586
-
عامل دشمن به حساب خواهند آمد
-
1587
-
و بدون استثنا به عنوان تروريست
-
با قاطعيت محاكمه خواهند شد
-
1588
-
ميخواهم صورتش را ببينم
-
1589
-
امشب من به شما قول ميدهم
-
1590
-
كه عدالت سريع و
-
1591
-
واقعي
-
1592
-
و بدون هيچ نرمشي اجرا خواهد شد
-
1593
-
! نه ، خداي من
-
1594
-
پس بالاخره همديگر را ديديم
-
1595
-
! من برايت يك هديه دارم جناب صدراعظم
-
1596
-
هديه خداحافظي
-
1597
-
براي همه كارهاي كه كردي
-
1598
-
... و تنها كاري كه نكردي
-
1599
-
! خداحافظ ، صدراعظم
-
1600
-
! آقاي كريدي
-
1601
-
استعفا
-
1602
-
حالا كارمان تمام شد
-
1603
-
بهتره يك نگاهي هم به صورت تو بيندازيم
-
1604
-
نقابت را بردار
-
1605
-
نه
-
1606
-
كارت تمامه ؛ برايت مهم نيست
-
1607
-
تو مثل اون گريه نخواهي كرد
-
تو از مرگ نميترسي . درسته ؟
-
1608
-
تو هم مثل من هستي
-
1609
-
نه ، تنها وجه مشترك من و تو
-
اينست كه هر دوتايمان خواهيم مُرد
-
1610
-
فكر ميكني چطور اين اتفاق ممكنه بيافتد ؟
-
1611
-
با دستهاي من دور گردن تو
-
1612
-
چرت
-
1613
-
چكار ميخواهي بكني ؟
-
1614
-
ما اينجا را پاكسازي خواهيم كرد
-
هيچ اثري از تو نميماند
-
1615
-
هيچ چيز غير از اون چاقوها و كاراته بازي تو
-
1616
-
ما تفنگ داريم
-
1617
-
نه ، شما گلوله داريد و اميدوار باش
-
وقتي كه خشابهايتان خالي شد
-
1618
-
من ديگر زنده نباشم چون اگر باشم
-
1619
-
تو قبل از اينكه خشابت را پر كني ، خواهي مُرد
-
1620
-
غير ممكنه
-
1621
-
بكشيدش
-
1622
-
نوبت منه
-
1623
-
بمير، بمير
-
1624
-
چرا نمي ميري ؟
-
1625
-
چرا نمي ميري ؟
-
1626
-
پشت اين نقاب چيزي بيش از يك جسم است
-
1627
-
! پشت اين نقاب يك آرمانه ! آقاي كريدي
-
1628
-
و آرمانها ضد گلوله هستند
-
1629
-
محوطه خروجي و داخلي امنه ، قربان
-
1630
-
من ژنرال آكرويد هستم
-
1631
-
ارتباطات در حداقل باشد
-
1632
-
نميخواهم بيشتر از اين كه هست اوضاع
-
بهم بريزد
-
1633
-
! وي
-
1634
-
ما بايد خونريزي تو را بند بياوريم
-
1635
-
نه ، خواهش ميكنم . كار من تمام شد و خوشحالم
-
1636
-
اين حرف را نزن
-
1637
-
بهت گفتم فقط حقيقت را ميگويم
-
1638
-
من 20 سال منتظر چنين روزي بودم
-
1639
-
هيچ چيز ديگري برايم وجود نداشت
-
1640
-
تا اينكه تو را ديدم
-
1641
-
و همه چيز تغيير كرد
-
1642
-
من عاشقت شدم
-
1643
-
كاري كه فكر نميكردم بتوانم انجامش دهم
-
1644
-
وي ! نبايد بميري
-
1645
-
... اين قشنگترين چيزيست كه
-
1646
-
تو ميتوانستي به من بدهي
-
1647
-
! وي
-
1648
-
! وي
-
1649
-
تحركاتي در خيابانهاي اطراف گزارش شده
-
1650
-
اينجا محوطه بيروني است ؛ ما تحركاتي را گزارش ميكنيم
-
1651
-
صبر كن ، دست نگهدار
-
1652
-
تو ايوي هاموند هستي ؟
-
1653
-
تموم شد ؟
-
1654
-
تقريبا
-
1655
-
صبر كن ، دستت را از روي اون اهرم بردار
-
1656
-
نه
-
1657
-
دشمن به سرعت نزديك ميشود . دستور چيه ؟
-
1658
-
هيچ دستوري نرسيده
-
1659
-
نه از كريدي
-
1660
-
و نه از صدراعظم
-
1661
-
چرا اين كار را ميكني ؟
-
1662
-
چون اون راست ميگفت
-
در مورد چي ؟
-
1663
-
كه اين كشور
-
بيشتر از يك ساختمان به اميد احتياج دارد
-
1664
-
دست نگهداريد ، دست نگهداريد
-
1665
-
! يا عيسي مسيح
-
1666
-
وقتش است
-
1667
-
بگو
-
1668
-
شما به موسيقي علاقه داريد آقاي فينچ !؟
-
1669
-
همان موسيقي ؟
-
1670
-
بله
-
1671
-
موسيقي اون
-
1672
-
اون كي بود ؟
-
1673
-
او "ادموند دانته" بود
-
1674
-
او پدرم بود
-
1675
-
و مادرم
-
1676
-
برادرم
-
1677
-
دوستم
-
1678
-
او، تو بود
-
1679
-
و من
-
1680
-
او ، همه ما بود
-
1681
-
هيچكس آن شب را فراموش نميكند
-
1682
-
و معنايي را كه براي اين كشور داشت
-
1683
-
ولي من هرگز آن مرد را فراموش نميكنم
-
و معنايي که براي من داشت
-
1684
-
انتقام ، اساس اردوگاه شر و پليدي ميباشد
-
! انتقام ، زمانيست که نمي توان بخشيد
-
1685
-
در بيدادگاه اردوگاه شيطان ، انسان حق اشتباه کردن
-
را نداشته ! و در صورت ارتکاب ، بايد ازش انتقام گرفت
-
1686
-
مترجم : کارلوس ... وبلاگ فلسفه شعور
-
www.falsafeyeshour.blogfa.com
|
Comments